واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

عاشقانه هایم و صمیمانه تـرین نوشتـه هـایم آنهایی هست کــه بـرای هیچکس مینویسم و سخنی از حقیقت سرشار است که هیچ مصلحتی آن را ایجاب نمی کندو اینها همان حرف هایی است که هر کسی برای نــگفتن دارد.حرفــهایی که پاره های بودن آدمی اند...اینـان هماره درجستجوی مخاطب خویشند،اگر یافتند، یافته می شوند.نوشته هایم همانانی هستند که گاه به لبخند وامیدارند و گاه به اشک.. ضرباهنگ کلماتی و واژه هایی که میلغزندو میرقصند از قلب تا قلم!دغدغه نوشتن قلمم را میخراشد اما نوشتن دغدغه ها روحم را .. اینجا فقط طالب آرامش و سکونم از نوع زلال!
___________________________
اگر میخواهی مرا بشناسی ، بشناس!
من خیلی آسانم ، آنقدر آسان که.....

با غزلیات مولانا ، عاشقی میکنم.
با شعرهای شاملو ، زندگی میکنم.
با سمفونی های انیو موریکونه ، بغض میکنم.
با نقاشی های ونسان ونگوگ ، تخیل میکنم.
با شاهکارهای آل پاچینو ، تعمق میکنم.
با کتاب های آلبر کامو ، دنیا را تحمل میکنم.
و با لبخند خدا بر پیکره ِ نحیف ِ انسانی ام،میمیرم ، تمام میشوم و پایان را آغاز میکنم.

کلاسه تحریرات
بایگانی تحریرات
مرقومات ماضیه
صاحب قلم

پدرم

جمعه, ۱۲ آبان ۱۳۹۱، ۰۶:۱۹ ق.ظ

پدرم مرد روزهای سخت و نفس گیرِ من. همراهم. همدمم . مونسم. تنها دوست بی ریای من. تاج سرم تو اگر نباشی ، من هیچِ هیچم. چون پرکاه در برابر بادهای سهمگین روزگار. باور کن...! تنها مردی هستی که با تمامی ناتوانی های جسمی ات میتوانم با غرور و اعتماد بهش تکیه کنم. و با اعتماد فریاد بر آرم که قویترین حامی را به کنار دارم ،بی انکه بیاندیشم چقدر نحیف گشته ای... فدای چشمان بیمارت که زیبا دیدن را به دخترکت آموختی..بهم بگو... با من سخن بگو پدر چرا مسیر عوض شد چرا قلب گرمت نافرمان گشت.. و دنیای الوان و رنگی من بیرنگ و تار گشت؟  تو نباشی تنها ترینم . و حتی غمگین ترین...!  میشنوی؟هر دم و بازدمت یک تضمین برای زندگی من است. برای زیبا دیدنم. برای خندیدنم. برای عاشقانه سرودن های روح بیقرارم! برای مغرورانه های روح سرکش و رام نشدنیم تو را باید داشته باشم. دل آرام سرکشت پیش تو رام و آرام است. چون امنیت را با تمامی وجود حس میکند .  پدر! هوای خانه بدون دلت چه بارانی است. کجاست گرمی شب های سرد خانه ی منآن روز که دل آرامت را به آغوش کشیدی و به اشک گفتی دیگر هیچ آرزویی ندارمجز دیدنت در لباس خوشبختی ام. دانستم چقدر گذشته تلخم تورا رنجانده.. فهمیدم چرا گاه کمرت  خم میشود و درد میکشی.. نه اینکه غم فرزند کمر پدر را خم میکند؟ پ.نوشت 1 :  جز قلب گرم تو،  قلب تپنده هیچ مردی را برای عشق امن نیافتم. هرکه بیاید تمنایی دارد و چون نیابد زخمی گذاشت میرود . تو بی تمناترین بودی و ماندگارترین...!پدر - نباشی ، نیستم..!! همین!پ. نوشت 2 : برادرم را دوست دارم.. چون رنگ پدرم را به ارث برده است!  اگر روزی پدرم نباشد،صلابت شانه های برادرم جبران نبودن های پدرم خواهد بود..!  اما یقین دارم هرگز جای خالی اش را برایم پر نخواهد کرد.جز خودت جای خالیت را هیچکس پر نمیکند! پ.نوشت 3: تشنه ات میشوم. سر میکشم دلتنگی ات را و بغض بالا می اورم. لعنت به بغض!                                                                                  بمان... همین...!!!  برای قلب شکسته ام بمان..!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۸/۱۲
delaram **

نظرات  (۳)

تنت به ناز طبیبان محتاج مباد.
شفای عاجل
۰۱ آذر ۹۱ ، ۰۴:۳۲ کاکتوس سبز
دل آرام نازنینم : باهم دست به دعا برمیداریم و برای سلامتی و شفای عاجل پدر ارجمندتان از درگاه احدیت این دعا را زمزمه می کنیم :
«اللَّهُمَّ اشْفِها بِشِفَائِکَ وَ دَاوِها بِدَوَائِکَ وَ عَافِها بِعَافیَتِک»
زیباست دل آرام @};-

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">