واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

عاشقانه هایم و صمیمانه تـرین نوشتـه هـایم آنهایی هست کــه بـرای هیچکس مینویسم و سخنی از حقیقت سرشار است که هیچ مصلحتی آن را ایجاب نمی کندو اینها همان حرف هایی است که هر کسی برای نــگفتن دارد.حرفــهایی که پاره های بودن آدمی اند...اینـان هماره درجستجوی مخاطب خویشند،اگر یافتند، یافته می شوند.نوشته هایم همانانی هستند که گاه به لبخند وامیدارند و گاه به اشک.. ضرباهنگ کلماتی و واژه هایی که میلغزندو میرقصند از قلب تا قلم!دغدغه نوشتن قلمم را میخراشد اما نوشتن دغدغه ها روحم را .. اینجا فقط طالب آرامش و سکونم از نوع زلال!
___________________________
اگر میخواهی مرا بشناسی ، بشناس!
من خیلی آسانم ، آنقدر آسان که.....

با غزلیات مولانا ، عاشقی میکنم.
با شعرهای شاملو ، زندگی میکنم.
با سمفونی های انیو موریکونه ، بغض میکنم.
با نقاشی های ونسان ونگوگ ، تخیل میکنم.
با شاهکارهای آل پاچینو ، تعمق میکنم.
با کتاب های آلبر کامو ، دنیا را تحمل میکنم.
و با لبخند خدا بر پیکره ِ نحیف ِ انسانی ام،میمیرم ، تمام میشوم و پایان را آغاز میکنم.

کلاسه تحریرات
بایگانی تحریرات
مرقومات ماضیه
صاحب قلم

۴ مطلب در دی ۱۳۹۰ ثبت شده است

گفتم بدوم با تو همه فاصله ها را تا زودتر از واقعه گویم گله ها را چون آینه پیش تو نشستم که ببینی در من اثر سخت ترین زلزله ها را یک بار تو هم ، عشق من ، از عقل نیاندیش بگذار که دل حل کند این مساله ها راشاعر: محمد علی بهمنی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۰ ، ۰۹:۰۸
delaram **
اعصابت خورد یه گوشه ى خلوت پیدا میکنى سیگارو در میارى ..فندک و در میارى آتیش سرخ براى یه لحظه صورتت رو گرم میکنه مثل یه خواب پُک اول رو به فیلترِ گردِ لاى انگشتات میزنى  دود و فرو میدى تو این سرما براى همین پُک زدن اومدى این گوشه ! فکرا تند تند از تو سرت رد میشن... نمیدونى از کى باید بیشتر عصبانى باشى, از اون ؟ از خودت ؟ از اونایى که خیلى بی ربط از تو و اون کلى داستان ساختن ؟دوباره به سره قرمزِ سیگار نیگاه میکنى  دستت رو میارى بالا جلوى صورتت گوش که میدى میتونى صداى سوختن سیگارو بشنوى سرِ سیگار روشن تر میشه بوى تند و تلخ دود توى دماغت میپیچه محکم تر پُک میزنى چشمت رو میبندى  به فرو رفتن دود توى ریه هات فکر میکنى به دَرَک!!!! نمیفهمى چى شد سیگارت تموم شد همون دوتا پُک اول خوب بود بقیه اش رو اصلا نمیفهمى چى شد کشیدى  میندازیش زمین پاتو میکشى روش  بوى سیگار رو انگشتا و لباست نشسته اگه بفهمن چى ؟!بازم به دَرَک ! اشکات و پاک میکنى این چند لحظه فقط مال خودت ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۰ ، ۱۲:۳۸
delaram **
چقدر این روزها دل‌مشغولم ... آرامش چند ساعته ارضایم نمی کندو آرامش بیشتری نیازمه!ی جور بدی خستم! انقدری ک خیلی‌ها بهم می‌گن:‌تو چرا اینجوری شدی؟ انگار یکی ی دل سیر زدتت!و دقیقا همینجوره . .حس غریبی در وجودم شکل گرفته ...حس غریبی که از نطفه محکوم به مرگ است...می کوشم...تا فراموش شود هر آنچه که آمد و رفت...نمیدانم چرا!!!خود را از یاد بردم...پ.نوشت: روزگاری است که بهای باریدن... فاصله از خورشید است...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۰ ، ۱۰:۲۸
delaram **
جهان از چشم مورچه ها  افتادن ندارد وقتی برایشان یک قطره یا سونامی و یا یک لگد یا یک آتشفشان تاثیر یکسانی بر بی کسیشان دارد. حالا تو محکم تر از میخ هایی  که در کله ات نمی رود، ریشه ات را بغل کن و با داشته هایت  از جاذبه بگو.دنیا گاهی به قوانین خودش  پایبند نیست چه برسد به اعتقادات تو . که از زمین نای بلند شدن ندارد... مترسک ها اگر میتوانستند روی پاهایشان بند نشوندبدنامی کلاغ ها را به جان میخریدند اما تن به سکون نمی دادند آرزو هم یک جا ساکن بماند !  می گندد مراقب ِ آرزو هایت باش ........!!پ.نوشت 1 : آوایی از دور میرسد و باورم میشود تو از من دور و به من نزدیکی .... یاد این شعر می افتم ! فرق است میان آنکه یارش در بر ! با آنکه در چشم ، انتظارش بر در... باور داری ... بی بدیل من، بی رقیب من // آرزویم بودی...پ.نوشت 2 : انتظار را کشتم!!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۰ ، ۰۸:۰۰
delaram **