واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

عاشقانه هایم و صمیمانه تـرین نوشتـه هـایم آنهایی هست کــه بـرای هیچکس مینویسم و سخنی از حقیقت سرشار است که هیچ مصلحتی آن را ایجاب نمی کندو اینها همان حرف هایی است که هر کسی برای نــگفتن دارد.حرفــهایی که پاره های بودن آدمی اند...اینـان هماره درجستجوی مخاطب خویشند،اگر یافتند، یافته می شوند.نوشته هایم همانانی هستند که گاه به لبخند وامیدارند و گاه به اشک.. ضرباهنگ کلماتی و واژه هایی که میلغزندو میرقصند از قلب تا قلم!دغدغه نوشتن قلمم را میخراشد اما نوشتن دغدغه ها روحم را .. اینجا فقط طالب آرامش و سکونم از نوع زلال!
___________________________
اگر میخواهی مرا بشناسی ، بشناس!
من خیلی آسانم ، آنقدر آسان که.....

با غزلیات مولانا ، عاشقی میکنم.
با شعرهای شاملو ، زندگی میکنم.
با سمفونی های انیو موریکونه ، بغض میکنم.
با نقاشی های ونسان ونگوگ ، تخیل میکنم.
با شاهکارهای آل پاچینو ، تعمق میکنم.
با کتاب های آلبر کامو ، دنیا را تحمل میکنم.
و با لبخند خدا بر پیکره ِ نحیف ِ انسانی ام،میمیرم ، تمام میشوم و پایان را آغاز میکنم.

کلاسه تحریرات
بایگانی تحریرات
مرقومات ماضیه
صاحب قلم

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۸۸ ثبت شده است

بعضیها وارد زندگیت میشن، بال و پر زخمیت رو درمون میکنن، بهت پرواز یاد میدن ( پروازی که یا هیچ وقت بلد نبودی یا اونقدر نپریده بودی که از یاد برده بودیش ) و رهات میکنن تو آسمون تا از پرواز و رهایی ات لذت ببری و لذت ببرن، و تو خوشحال میشی از لمس آسمون، از کشف وسعتش و هرچه میگذره بیشتر اوج میگیری و دلت میخواد ناشناخته های بیشتری رو تجربه کنی. هم پرِ پرواز داری، هم پریدن رو میدونی و هم آسمون وسعتش بی انتهاست، اما یه وقتی به خودت میای و میبنی آسمونِ تو اندازه داره!  اونی که بهت پریدن رو یادداده، یه آسمون برات درست کرده تا تو بتونی همونجا و درمحدوده دیداون پرواز کنی ..دلت میگیره اما اون بهت میگه:من برات آسمون رو نامحدود نکردم من میخوام ازت محافظت کنم، میخوام جایی پرواز کنی که نذارم هیچ کس بهت آسیبی برسونه،این هیچ کس میتونه یه شکارچی باشه که نمیدونه نباید به تو آسیبی برسونه. من فقط دوست دارم، میخوام و دارم با همه ی وجودم از تو محافظت میکنم....  نمیدونم، نمیدونم اون موقع بایدخوشحال باشی از اینکه یکی هست که براش مهمی و با تمام وجودش ( که اونقدر بزرگ بوده که پروازو برات معنا کرده ) بهت اهمیت میده،که با صبر و حوصله تو رو به آسمون رسونده و حالا هم میخواد ازت محافظت کنه؟  یا اینکه باید دلگیر باشی از اینکه پریدن بلدی، آسمون رو هم میشناسی اما آسمونت محدوده و توانایی تو نامحدود؟    پا نوشت : گاهی اوقات تنها یک حرف " م " بعد از بعضی اسمها، دنیایی از حرف داره و به کلمات تکراری مفاهیم جدیدی میبخشه. زندگی "م" ، امید "م" ، آرامش "م"،    رها"م".... و اونوقته که مالکیت زیباترین معنای خودش رو پیدا میکنه و تو غرق میشی در نیاز به مالِ کسی بودن... من در " میمِ " واژه هایی که برایت مینوسم بال پرواز دارم برای پریدن در اوج . نازنینم...!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۳:۳۶
delaram **
ممنوع نیستی بچینمت  ،  اینجا هم که بهشت نیست تا گناه مادرم را تکرار کنم رنگ صلح چشم هایت دهان تنهایی ام را آب می اندازد.... به شاخه ات نرسیده میلغزم همیشه لغزیدن بهانه ی خوبی است برای فشردن دستی که دوستش داری وسوسه چیدن رها نکرد رهایت نمی کند "بچین!"   ممنوع منم که بچینی ام!!!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۰:۱۵
delaram **
آخرین حسرتم این است که نمی‌دانم پس از من چه پیش خواهد آمد. دور افتادن از این دنیای پرتلاطم مثل ناتمام گذاشتن یک سریال پرحادثه است. گمان می‌کنم در گذشته که تحولات دنیا کندتر بود، کنجکاوی آدم‌ها هم درباره دنیای بعد از مرگ‌شان کم‌تر بود. باید اعتراف کنم که یک آرزو برایم باقی مانده است: خیلی دلم می‌خواهد وقتی که مُردم، هر ده سال یک‌ باراز میان مرده‌ها بیرون بیایم، خودم را به یک کیوسک برسانم و با وجود تنفری که از رسانه‌های جمعی دارم،چندتا روزنامه بخرم. این آخرین آرزوی من است: روزنامه‌ها را زیر بغل می‌زنم، بعد کورمال‌کورمال به قبرستان برمی‌گردم و از فجایع جهان باخبر می‌شوم؛ سپس با خاطری آسوده در بستر امن گور خود دوباره به خواب می‌‌روم    (لوئیس بونوئل)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۵:۲۵
delaram **