مهربانی که در زندگی من " هست " ولی " نیست "
شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۱، ۰۱:۵۷ ب.ظ
گاهاً چنان سرمست از وجودت میگردم که در رویای خودم دستت را میگیرم و سر بر شانه ات میگذارم.زیـر گـوشت زمزمه میکنم کــه پشتِ تـــمام نگرانـیهایِ من ایستـــاده ای،تویی که دیوانه وار دوستـت دارم.
برایت آسمانی خواهم کشید پر از ستاره های همیشه نورانی ، تو درکنار من روی ابرها ..من غرق آنهمه مهربانی!!
و در آغوشـم که میگیـری آنقدر آرام میشوم که فَـراموش میکنم بـایـد نفس بکشم...
پ.نوشت 1 :
بعضی اشکها هستند، بیدلیل، بیبهانه، یک دفعهای، نصفه شبی ...
عجیب آدم را آرام میکننداین اشکهای بی بهانه سندشان به نام توست..
این بی بهانه ها دلیل اندیشیدنم برای توست...! تکرار........!!!
۹۱/۰۱/۱۲
ای مردمان بگویید آرام جان من کو
راحتفزای هرکس، محنترسان من کو
هرکس به خان و مانی دارند مهربانی
من مهربان ندارم نامهربان من کو...؟