عجب مقوله ای است...عشق را میگویم!
پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۸۹، ۰۷:۳۶ ق.ظ
بیمناک میشوم این روزها....خوف از دست دادن آنچه که دوستش میدارم...در این گسترده پهناور جهان و این وسعت زمین مرا را آواره و بیمار میکند.از غم عشق سرگشته میشوم وخودرا تنها می بینم.عجب مقوله ایست عشقبا او..بی او...دنیا یم چقدر متفاوت ومتغیر می شود.کسی هست که مدام چون نفس با من است... اما چه سود بودنش !! که ماندنش تالم است و بار خاطرکه نه برای من بلکه برای خود . آنکه باید برود باید ....... آآآآه عجب مقوله ایست عشق!
۸۹/۰۱/۱۹