بهونه های دوست داشتنی
شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۸۵، ۰۴:۳۸ ب.ظ
دلم یک محبت بی بهونه میخواد ، اینکه واقعا"
حس کنم بی قید و شرط و بی بند و حصار دوست داشته میشم متاسفانه تا محبت نکنی محبت نمیبینی و بد تر
از اون اینه که همه روبه محبت های بی دریغ ات عادت بدی و در عوضش محبت نبینی . شرمنده
ام از اینکه اینقدر بر واقعی بودن محبت هاتون سختگیرم انسانهای محترم! من کسی نیستم
که خودم رو به محبت های دروغین دلخوش کنم و البته اگه از سمت خودم هم محبت و توجهی
به کسی شد،میدانم نه بازی با کلمات بوده و نه سیاستی پشتش نهفته است این رو دوستان
نزدیک خوب میدونن .اگه میگم دلم برات تنگ شده ، بدان از صمیم قلب دلم برای حضور دوستی
به مانند تو تنگ شده بود .اگه میگم باهات همدردی میکنم ،مطمئنا" و قطعا"
بدون هیچ چشم داشتی و سیاستی عمیقا" بهت فکر کرده ام خودم رودر شرایط تو قرار
داده ام و نهایتا" به حس همدردی رسیده ام ،چون تصور کردم درد تو خیلی بزرگ است
و شاید تو توان حمل بار آن را نداشته باشی .بدون توجه به ظاهرت ، موقعیتت،مکان
زندگی ات،لهجه ات،داشته هایت،نداشته هایت،برایت احترام و محبت قائلم..برای من هر کلمه بی علم به ارزش از حضورش
ادا نمیشود ...اگر میگویم دوستش دارم ، مشخصا آن شخص را دوست دارم و در واقعیت
هم دوستش دارم در درونم هم دوستش دارم و دیو درونی ام هم راضی به کشتنش نیست و دوستش
دارد ! همینی را که هست را دوست دارم، بدون هیچ ایده آل گرایی وتغییری ،بدون هیچ
قید و شرطی .گاهی ... گاهی فکر میکنم خیلی
از آدم ها رو بیش از اون چیزی که باید باشند جدی میگیرم .باید مثل خودشون باشم همرنگ
جماعت،گاهی سطحی،اکثرا بی تفاوت،سرد ، نامهربان والبته با سیاست ...شاید شیوه من به دنیا نمیخورد ؟ در دنیای ما انسانها ، باید به همان گونه
ای باشی که جمعی میپسندند بدون لبخند های تصنعی کسی کسی را دوست ندارد ، آدم های زشت را کسی دوست ندارد ،غمدیده
و سرحال نباشی حوصله همه را سر می بری ، محبوب نیستی ... . انگار عواطف انسانی هم جزئی از برنامه های از پیش
تعیین شده در ربات های انسان گونه شده اند .رباتهایی که نه قلب تو را درک میکنند ونه
ارزشی برای این لحظه که شاید خوشحال نباشی قائل هستند .همه دچار پردازش های اشتباه
از همدیگریم ، برنامه هامون طوری که دوست داریم و لذت میبریم و راحت تریم محاسبات احساسی
و عقلانی مان را انجام میدهد . یک روز اخم کن ، به همه ی دنیا اخم کن ، با کسی حرف
نزن ، سه روز ناراحت باش افسرده باش .ببین دوستت همان دوستی باقی میماند که بود
؟ مادر ، پدر ، برادر ، خواهر؟؟ و بله خانواده ... خانواده است که از آن طرف لبخندشان تنها به لبخند تو خوش است ، محبت ها ،
توجه ها تنها از تو ساطع میشود و اگر تو به عنوان منبع انرژی و محبت کم فروغ شوی جمعی به دنبال تو افسرده خواهند شد ، اخم و دلخوری همه جا پخش خواهد شد ، افیون
نا امیدی اهل خانه از پای در می آورد ودر پی همه ی اینها خوشحالی جبری ظاهری برایت
خواهد شدو لبخند ها اکثرا" تصنعی .چون جمع دیگری شادی شان به تو وابسته شده و شادمان بودن سرحال بودن هم وظیفه
و نوعی مسئولیت اجتماعی شده است ! در واقع مواقعی در زندگی هست ، که نه شادمان هستی
، نه دختر زیبا و جذابی هستی و نه حوصله هیاهوی احمقانه دنیا را داری و نه توان انرژی
رسانیدن به اطرافیان را ، مواقعی در زندگی
هست که از اهل زمین ، از روزگار گله مندی
چه کسی ترا یاری خواهد کرد ؟چه کسی ترا همان طور زشت ، بی ریخت ، اخمو و غمگین
همدلی خواهد کرد ؟ من که تا بحال نیافتم !
زنانی که من میشناسم همه به دنبال فردیت ، مشکلات ، تفریح و لذت خودشانند و
مردانی هم که من شناختم اکثرا" نگاهشان سطحی تر و خودخواه تر از آنی هست که درکی
اززن دراین شرایط را داشته باشند و بیشتر به انرژی تو نیاز دارند تا به تو انرژی
بدهند ..نمیدانم ... تو اگر دوستی و همنشینی داری که ترا در لحظه همان
گونه که هستی دوست خواهد داشت از نظر من بسیار خوشبختی !
۸۵/۰۲/۲۳