حالم به هم می خورد از دوندگی همبستر هر شب التهاب زندگیتا کی دوندگی، سقوط، در جا زدنکابوس پینه های مغز از خزندگیراهی که رفته ام، نرفته ام چراترکیده دیگری از ازدیاد چرندگیممهور نشد پیشانی از دغلکو نان پینه ی دستم به بندگیدردم نه پینه های دستم نه زخمتاریست چنین به تفکر روندگیخاموش اگر شده این صدای دردچاقوی در نیامی کجا بُرندگی " محمد مصباح "منبع :Telegram.me/mesabhart