خشم کائنات
گیسوان همسرش را دور دستان مردانه تابانیده و محکم سرش را به کف سرامیک خانه میکوبد.بسنده نمیکند و مشت های پی در پی حواله میکند
.. زن بلند میشود و حمله میکند گویی چیزی هست که درونش شکسته باشد.
چیزی شبیه به غرور...امید هایی که پی در پی شکستن... روحی که مچاله شده ... آرزوهایی که دانه دانه پرپر شده /.... تنهایی .... تنهایی تنهایی
اما قدرت طرف مقابلش میچربد و محکم با مشتی دیگر به صورت و هلی که باعث اصابتش به گوشه مبل با صدای دانگ گ گ گ ....
برای دقایقی زمان صامت می ماند او نمیتواند نفس بکشد ... و در همان حال نفس نفس میزند. مرد با بی رحمی که چون هیولا درونش رخنه کرده موهای او را چون اسیری به دست می تاباند و بلند میکند..
زن تا مغز استخوان دردش گرفته. اوج نا امیدی و درد آنقدر زیاد است که نمیتواند گریه کند/.
فقط در آن لحظه به تمام لحظاتی که پای پایِ خستگی های مردش بی نفس دویده فکر میکند..پای پای تمام ناکامی مردش استوار ایستاده و دم نزده .. حرف و حدیث ها را بجان خریده و دم نزده ! خیانتها دیده و دم نزده و....و.....و
تمام دقایق پر اضطراب و سراسر استرسی که که نه در به وجود آمدنشان سهمی دخالتی داشته و نه در به دوش کشیدنشان مسئولیتی !!
اما باز به خاطر مردش دم نزده مبادا کسی از گل نازکترحرفی به او بگوید....تمام اینها که عبور میکند از چشمانش بغض چون حناق گلویش را میفشارد
تمام خشمش را درون خویش جمع کرده و صدایی شبیه به نعره از حنجره اش خارج میشود ....
اما این نعره نیست ... رنج است که از عمق ترک خورده زن به بیرون میجهد ... این ظلم و ناعدالتی خداوندگار است .
پی نوشت :
کار ما در کمین است - هشدار
پی نوشت 2:
مزن بر سر ناتوان دست زور ... که روزی در افتی به پایش چو مور
چقدر دردناک
یا خدا این الان چی بود، فیلم یا واقعیت؟
همسر امانت هست، چه برخورد بدی 😑😐😶