تو را من قدر آن همه دلتنگی که داشتم در دل دوست می دارمت و گرم می خواهمت
من را دگر از رفتن تو باکی نیست تو خواهی آمد به همین فصل باران یخ بسته که در راه ست قسم که تو خواهی آمد و از ته دلتنگی ها فریاد خواهی زد
برگرفته از وبلاگ http://nevergone.mihanblog.com
پا نوشت :
شادمان گرامی ..معانی بدیع و تجلی جلوه های شهودی معرفت در بطن کلامتان ، چونان سٌما هندوان بر آتش احساس است .. جاودانه و پاینده باشی بزرگوار