واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

عاشقانه هایم و صمیمانه تـرین نوشتـه هـایم آنهایی هست کــه بـرای هیچکس مینویسم و سخنی از حقیقت سرشار است که هیچ مصلحتی آن را ایجاب نمی کندو اینها همان حرف هایی است که هر کسی برای نــگفتن دارد.حرفــهایی که پاره های بودن آدمی اند...اینـان هماره درجستجوی مخاطب خویشند،اگر یافتند، یافته می شوند.نوشته هایم همانانی هستند که گاه به لبخند وامیدارند و گاه به اشک.. ضرباهنگ کلماتی و واژه هایی که میلغزندو میرقصند از قلب تا قلم!دغدغه نوشتن قلمم را میخراشد اما نوشتن دغدغه ها روحم را .. اینجا فقط طالب آرامش و سکونم از نوع زلال!
___________________________
اگر میخواهی مرا بشناسی ، بشناس!
من خیلی آسانم ، آنقدر آسان که.....

با غزلیات مولانا ، عاشقی میکنم.
با شعرهای شاملو ، زندگی میکنم.
با سمفونی های انیو موریکونه ، بغض میکنم.
با نقاشی های ونسان ونگوگ ، تخیل میکنم.
با شاهکارهای آل پاچینو ، تعمق میکنم.
با کتاب های آلبر کامو ، دنیا را تحمل میکنم.
و با لبخند خدا بر پیکره ِ نحیف ِ انسانی ام،میمیرم ، تمام میشوم و پایان را آغاز میکنم.

کلاسه تحریرات
بایگانی تحریرات
مرقومات ماضیه
صاحب قلم

۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۹ مرداد ۹۸ ، ۰۶:۵۲
delaram **
یادتون هست در پست های قبلی متنی در مورد هرز یا هرزگی نوشته بودم ؟ مطلبی رو اخیرا دیدم و افرادی رو ایضا که دست به قلم بردم برای متنی متفاوت از هر متنی دیگر ...ابتدا به ساکن عارضم حضور شریف مخاطبین وبلاگم درسته تو مثل مناقشه ای نیست لاکن این اصلاحیه رو بعد خواندن یک سری کامنت های خصوصی پس نگاری میکنم که : وقتی شغالی هوس زدن به گله میکنه بی شک از هیزی سگ گله اطمینان حاصل کرده ! ** در پنگوئن ها و شامپانزه ها فاحشه وجود دارد برخی پنگوئن های ماده  در ازاء دریافت سنگریزه و شامپانزه ها در ازاء دریافت غذا دست به چنین کاری میزنند  --  منبع : برگرفته از صفحه faxfact در اینستاگراماین متن رو چند روز پیش در صفحه اینستاگرام دیدم  در عین عجیب بودن تکان دهنده هم هست .. ولی با خود میگویی خب اینها که قوانین و تعهدی برایشان تعریف نشده . اینها که حیا برایشان ترسیم و تعریف هنجاری نداشته است ... ولی با جود تمامی  تعاریف منطقی که برای خود بیاوری ذهن ناخود آگاه  کدر و آزرده میشود لاکن به پیرامونم که خوب نگاه میکنم بخصوص در فضاهای شدیدا سمی مجازی  این حس آزردگی شدید تر و بسیار عمیق تر هم  میشود که زنان و دخترانی علاف و بیکار دیده میشود که به عناوینی گوناگون .. برخی با اندام . برخی با آرایش و برخی با شعر  و روانهایی نژند کتاب به دست به هر عنوان کوششی وافر در پتیارگی دارند چرا ؟ واقعا چرا تا این حد از کرامت های انسانی تنزل کرده اند .. واقعن نمید انم آنچه را که من دیدم از این افراد عملکرد پتیاره با ژنده ها در تفاوتی آشکار هست که آنچه در داستانهای اجتماعی خوانده و درک کرده ایم ژنده ها زنانی هستند با تیپ بسیار آشکار و صریح که خیلی سریع به هدف میرسند و مبادله  خویش ر ا عنوان میکنند.لذا پتیاره ها ظاهرا ذهنی پیچیده تری داشته  و برای خود قواعد و اصولی  دارند آنها روانشانس های خوبی هم هستند . چون گارسونی دست به سینه روبروی مشتری خویش ایستاده مزاج مشتری را تست زده میسنجند و طبق آن مزاج نسیم وار جلو میروند .ولو اینکه دست به سرقت هم بزنند ! چه سود از این چاه بی آب! و قلم بی جوهر !چنین اشخاصی برای توجیه رفتار خویش در ابتدا مودب هستند اما ناگاه در برابر پرسشی بسیار منطقی و بسیار آرام کم می آورند و در آنی  دیو پلید درونشان شروع به هوچی گری کرده و کولی وار کوششی مذبوحانه و ناکام در تخریب مخاطب میکنند ..از در دیگر وارد شده و طعمه ای که برای خویش دست و پا کرده اند را آدمی بسیار منشخص و با وقار معرفی میکنند تا از این وادی بتوانند به ناکجا آبادشان کور سویی بجویند که در علم روانشناسی به این تحریک احساسات مخاطب میگویند.باز که ناکام می مانند در انزاوی نمور خویش چمبره زده به حقارت های درونی خویش و تربیت ناسالم خانوادگی شان می اندیشند اما چون روانکاوانه به خویش نگاه میکنند کوششی سخت بر این دارند که مدام جلوی دید طعمه ای که انتخاب کردنند باشند دیده شوند.. حقیر ترین عملی که از دستشان بر می آید...باور کنید این موجودات به ظاهر محترم!!  قابل ترحم ترین موجودات دوپایی هستند که روحشان میخزد و مدام از درد حقارتی کهنه در رنجند.. که میخزند و از دیده نشدن مدام درد میکشند و سخت تلاش میکنند ..من به اینها میگویم فاحشه گری مدرن ! قدیم تر ها از دیدن چنین حقارتی در زنان بر آشفته میشدم اما دیگر پوزخند زده رد میشویم... پی نوشت : بعضی وقتها فکر میکنم دنیا رو بر اساس دزدی و فریبکاری و دروغ  هرزگی نوشتن در اصل این مائیم که سرپیچی میکنیم.
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۸ ، ۱۹:۴۱
delaram **
بزرگواری که مهرش مدام است میپرسد مشکلت چیه برداشتی که از اسلوب کلامی تیره فام داشته غیر از این پرسش میتواند باشد ؟ باز سپاسی صمیمی تقدیم حضورشان که در کلامی غیر و نا آشنا هیچکس نام است اما مدام و در سایه ! لازم میدانم برایش بنویسم .  ما واژه ای به نام خوشبختی نداریم و خوشبختی همان سکوت ما در برابر بدختی هایمان است که با اندکی تخفیف و لعاب نامش را تغییر داده ایم.شاید این کلام من مخالفانی در بر داشته باشد اما اگر بخواهم اندکی ژرف باشم ، اندکی ژرف باشیم بشر را مدام در حال تنازع بقا می جوییم ...**حضور آدمیان هماره تنهایی های مرا عمق بخشیده اند حتی آنهایی که جایگاهشان بسیار خاص بوده !هرچند نیک واقف به امرم که تمامی جلوه های توصیفی من نگاره های نقش بسته بر روی آب است و زود فانی .. که اگر بخواهم هر آنچه دارم را بر دایره آورم مجال اندیشه و گویش نمی ماند و قدرت هضم واژه در مخاطبم سخت اندک...در همین حد بگویم کافیست ... میخواهم میله های زیستن را بجوم و حلقوم سخت زندگی را با خنجر نگاهم بدرم بدرم و باز بدرم.....
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۸ ، ۱۹:۴۹
delaram **
سرمای درون در پوسته پوسته های ذهن منجمد و ماسیده ... بی شک فردا روز دیگری برای من استدر محضر حقیقت حضور خواهم یافت ...  در حضور عدالتِ بی گذشت در گیر اغماضی غریب روح درگیرم مورد اتهام واقع خواهد گشت .ایکاش کسی بیاید که برای آمرزش روحم طلب مغفرت داشته باشد .***تنها کار مفیدی که میتوان انجام داد این است که بگویی چیزی نگفته ای و دیگر هیچ نگویی
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۸ ، ۱۶:۵۱
delaram **
امروز از خودم پرسیدم ایا تمام سهم من از زندگی همین بود ؟در جهانی انباشته از تاریکی به دنبال نور میگردیم و زندگی هایی که چوب حراج خورده اند و دستانی رو به دعا گشوده برای معامله هایی بهتر با خدا... این روزها تصور مرگ مثل تمامی تصورات خوفناکی که کابوس های شبانه گاه گاه من میشود کابوس روزهایم شده ... و من وقتی که از خواب بیدار میشوم تازه کابوس ها را درک میکنم...من در هزار توی دقایقی که بوی نا گرفته اند ،درون ناهشیاری یک اندیشه سقط و نافرجام دنبال حقیقتی ناب میگردم.. هرگز چنین تنها احساس نکرده بودم خودم را ...لبخند های الکی ، سگ دو زدنهای طاقت فرسا ، سیر شدن از پس مانده این همه افکار بی سرو ته ، لمیدن در تسلسل یک استیصال بی انتها آیا شاهکار تمام عصیان من برای زندگی ست ؟ آری .. در بی اسطورگی قهرمان های شکست خورده ی درون ، دنبال قصه نابی برای داستان زندگی میگردیم و مدام میسراییم زندگی زیباست آنچه نازیباست از درون خود ماستپی نوشت :دانایی ، آغاز تباهی ست و تو برای هر شناخت تازه ای باید گوشه ی از خویش را قربانی کنی !تمام شد، این مرده را دفن کنید .
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۸ ، ۱۹:۲۳
delaram **
هنر و یرانگر  است در پی برانگیختن انسان و خلاص کردنش از روزمرگی ست خواه با ستایش زیبایی یا نشان دادن خدایان هولناکهدف یکی ست ....پی نوشت : در عمق وجود و درونم دنبال گورستانی هستم برای دفن تمام خواسته هایی که این روزها قتل و عامشان میکنم.
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۸ ، ۱۸:۵۶
delaram **