صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو
یا دل از دیدن تو سیر شود بعد برو
تازه در خانه دل جای تو آرام گرفت
صبر کن دل زتو دلگیر شود بعد برو
یک نفر حسرت دیدار تو بر دل دارد
چهره بگشای دلی سیر شود بعد برو
شوق لبخند تو بر دل مانده است
خنده کن شوق فرا پیش شود بعد برو
تو اگر گریه کنی قفل دعا می شکند
صبر کن گریه به زنجیر شود بعد برو
خشم از سوی تو بر دل زهر است
مکث کن خشم تو شمشیر شود بعد برو
" زنبق سلیمان نژاد"
(...اندکی مکث ..) ...... امــــا نــــه!! .....
صبر کن آیه قسم جور کنم تا نروی!
یا در و پنجره را کــــور کنم تا نروی
صبر کن لشگری از خاطرهٔ روز نخست
بر سر راه تو مأمور کنم تا نروی!
قّـــدِ زیبــایی تو نیستم امّا چه کنم؟
صورتــم را پُر هاشور کنم تـــا نروی؟
نذر کردم گره یِ پنجره فولاد شوم
صبر کن تا به خدا زور کنم تا نروی!
صبر کن حادثه ای جور کنم تا نروی... "علی صفری "
پ نوشت : برای م. ر. الف