دُرد..
جایی خواندم " تنها بنایی که هر چه بیشتر بلرزد، محکم تر می شود، دل آدمی است..
شاید تو نمی دانی! تنها بنایی که اگر خراب شود، دیگر آباد نمی شود، دل آدمی است..
"سررشته کلام ..
( جوابیه )آنکه خانه ای ندارد در نوشتن خانه میکند . خودش را لابلای مکتوبات سانسور میکند . در خانه اش حبس میشود .
میگریزد از تمامی آنچه و آنکه رنجش داده .
و تنها نقطه و کورسو برای خود بودن باشد !
وقتی شروع به نوشتن میکنی ، یعنی حالت خوب است ! حتی خیلی بد باشد .حتی اگر مزخرف *هم بنویسی ..
یعنی سوژه درونت بیش از هر فعل دیگری فعال است و میتوانی خودت و درونت را ببینی و به پرسش بگیری تمامی چراهای پیرامون را .
نتیجه :
اما لحظاتی هست که دیگر میخواهی سکوت کنی سکوت پر ابهت و عظیم به وسعت مرگ!
چشم ببندی و یک به یک خط بزنی بر تمامی پیرامونت .. به آدمهای اطرافت !
چشم ببندی و در سقوطی عمیق غرق کنی هر آنچه که یوغ اسارت میزند بر حرّیتِ دل !
گوشه ای دنج در کنج خود پیدا کنی . کنجی از کمترین دیگران !
زندانی خالی از بیرون و رها از هر نوع رهایی و آسوده از التهاب هر گونه غنودن !
بی اعتنا به هر اعتنایی در چاه تاریک و دنج و عمیق خویش بنشینی و خاموشی را زمزمه کنی به انکارِ انکار
تا دوباره سزاوار به هزاران انکار گردی !
همین...!
*****
اشکها تمامی آن حرفهایی هست که نتوانستی بر زبان بیاوری ..گفته بودم ؟
تنهایی ، تنها تر از آن است که دیده شود . علی الخصوص اگر از پوسته تنهایی ات را بعد از سالهای مدید بشکنند
چشم ببند و تنها و تنها و تنها به نوای دلنشین استاد ،دلت را خالی کنی !
پیش از این بحر به دل عقده ٔ گرداب نداشت // درد از گریه ٔ من در دل عمّان پیچید
" صائب تبریزی
*اصلاح شد : مضخرف !