باد تند زمستانی در حال وزیدن است .. سخت و استخوان سوز
برگها هنوز نیافتاده اند
باد تند زمستانی در حال وزیدن است .. سخت و استخوان سوز
برگها هنوز نیافتاده اند
از دست دادن زندگی چیزی نیست و هر وقت که لازم باشد من این شهامت را خواهم داشت. اما از دست رفتن معنای زندگی و نابود شدن بهانهی هستی؛ این است آنچه تحملکردنی نیست. نمیشود بیدلیل زندگی کرد.
آلبر کامو ی نازنین
اگر کسی تو را باتمام مهربانیت دوست نداشت ...دلگیر مباش که نه تو گنهکاری نه او
آنگاه که مهر می ورزی مهربانیت تو را زیباترین معصوم دنیا می کند
پس خود را گنهکار مبین
من عیسی نامی را میشناسم که ده بیمار را در یک روز شفا دادو تنها یکی سپاسش گفت
من خدایی میشناسم ابر رحمتش به زمین و زمان باریده یکی سپاسش می گوید و هزاران نفر کفر
پس مپندار بهتر از آنچه عیسی و خدایش را سپاس گفتنداز تو برای مهربانیت قدردانی میکنند ...
" مجتبی کاشانی "
بند ناف را بریدند و گریستیم از ترس جدایی،اما رازش را نفهمیدیم
به مادر دل بستیم و روز اول مدرسه گریستیم و رازش را نفهمیدیم
به پدر دل بستیم و وقتی به آسمان رفت گریستیم و باز......"نفهمیدیم"
به کیف صورتیِ گلدار، به دوچرخه آبیِ شبرنگ،
بارها دل بستیم و از دست دادیم و شکستیم و باز نفهمیدیم.
آمدیم به فضا های ناشناخته و مجازی باز دلبستیم به اینجا و باز هم رازش را نفهمیدیم..
چقدر این درس"تنهایی" تکرار شد و ما رفوزه شدیم....
این بند ناف را از همان روز اول بریده بودند
ولی ما هر روز به پای چیزی یا کسی گره زدیم تا زنده بمانیم و ...نفهمیدیم.
افسوس نفهمیدیم که قرار است روی پای خود بایستیم
نفس از کسی قرض نگیریم....قرار از کسی طلب نکنیم...
عشق بورزیم اما در بند عشق کسی نباشیم
به خودمان نور بنوشانیم و شور هدیه کنیم...
دربند نباشیم ...رها باشیم و برقصیم و آواز عشق سر دهیم
نه بند ناف را خوب نبریده اند..!!
به مویی بند است......تمامش کنیم..............!
نویسنده :؟
بعله .. گاهی یهو . آنی و بی میل مجبوری از جایی به جایی دیگر نقل مکان کنی.
حس عجیبی دارد این انتقال... غریبی . نا آشنایی ... یک جوری هستی !
این نقل مکان خواه در دنیای حقیقی رخ میدهد گاه در مجازستان.. و گاه زندگی را میدهیم و مرگ را میطلبیم و دنیای مان را عوض میکنیم. به همین راحتی ..
از محل با پلاک delaram.mihanblog.com آمدیم تا رسیدیم به این نقطه از فضا/ باشد که بمانیم و بماند !
پی نوشت 1 :
بسوختم
که ساختن، در سوختن است!
خرابش کردم،
که عمارت، در خرابی است!
سوختم نفس را که می دانم
ساختن در قبال سوختن است
خانه نو می کنم به وجه حسن
خانه یی گر به حال سوختن است
پی نوشت 2:
مجدد و دگر باره از مهرداد گرامی بابت اطلاع رسانی و بعد معرفی سایت برای نقل و مکان تشکر و قدر د دانی میکنم.ممنون و منت دارم .