بند ناف زندگی
بند ناف را بریدند و گریستیم از ترس جدایی،اما رازش را نفهمیدیم
به مادر دل بستیم و روز اول مدرسه گریستیم و رازش را نفهمیدیم
به پدر دل بستیم و وقتی به آسمان رفت گریستیم و باز......"نفهمیدیم"
به کیف صورتیِ گلدار، به دوچرخه آبیِ شبرنگ،
بارها دل بستیم و از دست دادیم و شکستیم و باز نفهمیدیم.
آمدیم به فضا های ناشناخته و مجازی باز دلبستیم به اینجا و باز هم رازش را نفهمیدیم..
چقدر این درس"تنهایی" تکرار شد و ما رفوزه شدیم....
این بند ناف را از همان روز اول بریده بودند
ولی ما هر روز به پای چیزی یا کسی گره زدیم تا زنده بمانیم و ...نفهمیدیم.
افسوس نفهمیدیم که قرار است روی پای خود بایستیم
نفس از کسی قرض نگیریم....قرار از کسی طلب نکنیم...
عشق بورزیم اما در بند عشق کسی نباشیم
به خودمان نور بنوشانیم و شور هدیه کنیم...
دربند نباشیم ...رها باشیم و برقصیم و آواز عشق سر دهیم
نه بند ناف را خوب نبریده اند..!!
به مویی بند است......تمامش کنیم..............!
نویسنده :؟