حضرتش فرمود : بشنو زمن این نکته و برخیز و بیاتفقد چشم مهر پرورتان جمال حوری وشی منّور نموده و به یمن آمد کار از رخوتی مدام بدر اندر آمدیملیک به برکت نسیم پاییز هزارآوا سحر خیز گشتیم و کاممان روا چندی ست حرفمان در رو دارد و حرمت نگه میدارند اهل دولت منزل و کمر به همت رحیل بسته اند اهالی این حوالی شکر رب رحیم و جمیل که به یمن حضورش جفت و جور میشود هوای ناساز پر قر و قنبیل دل بی سرو سامان به حضّ بصر بهارین وش هماره سبزینه !جان دلا مدارایمان به دوری راه است که از سر منزل دل تا شهپر عنقا قدمی نیست که با مرغ سلیمانمان ذکریست تا تالاب دل و تالار ذهن و چه از این به اشارتی که باران ببارد و بهانه ای نماند برای کج خلقی این سگ خوی مدام به دم به دم !لیک یاران نیک واقف به امرند که طبق عادتی معهود دلارام در بخل به خوش خلقی شعف از روی خوش و سیمای نکو رمانده لاکن اینگونه سرمستانه رج به نکته نهادیم که لولی وشا ... خوش نما و رشیق ! برخیز و بیا ...