برای آنان که معتقدند باید آدم بود،نه حیوان ِ ناطق !
مورچه ها هم دارند اجتماعی زندگی می کنند، بلاخره به یک سری چیزها احتیاج
دارند،مثلا تجهیزات نظامی یا حتی یک چیزهای مسخره تری مثل آسیاب. دست ِ
ابزار سازی هم ندارند، از خودشان استفادهی ابزاری می کنند. مثلا یکسری
مورچه داریم که "در" هستند. بافت صورتشان شبیه پوست درخت است، می ایستند
جلوی در ِ لانه های درختی که کسی به جز اعضای لانه وارد نشود(در اینجا
لازم است کمی "در" بودن ِ یک موجود زنده را در حالت های مختلف بررسی کنید و
بخندید اگر خنده دار نبود تصور کنید در ِ خانه ای که در آن ساکن هستید
کنده شده و یکی از اعضای خانواده مجبور است به دلیل کمبود امکانات نقش در
را بازی کند، امشب نوبته کیه در شه؟!) یا مثلا یکسری مورچه هستند که
آسیابند، با شاخک هایشان غذا خورد می کنند( مثل این است که شما با دماغتان
گردو بشکنید). جالب ترین قسمت ماجرا تجهیزات نظامی است. یک نوع مورچه هست
که در طول زندگیش فقط سه تا رفتار انجام می دهد، می رود جلو،می آید عقب،
گاز میگیرد. هیچ رفتار دیگری برای او تعریف نشده. موجود زنده هم هست، ماشین
نیست.(سوال: چه طور غذا می خورد؟ جواب: غذا را دهانش قرار می دهند تا گاز
بگیرد.)برای باقی ماندن در طبیعت باید یکسری کارها کرد که خوب ما هم داریم
مثل سایر موجودات همین کارها را انجام می دهیم.حالا ما خودآگاه آن ها آگاه.
من انتظار ِ خاصی ندارم، فقط می گویم لازم نیست بعد ِ هر کار ِ به درد
بخوری که انجام دادیم به این نتیجه برسیم که چقدر انسان ها مهم و
متفاوتند... اینکه آدم دروغی که خودش گفته را هم باور کند کمی احمقانه به
نظر می رسد، بیشتر از کمی...