بی خوابم ..آنقدر که دراز به دراز سکوت میکنم و ساعت حوصله اش سر رفته ... گاهی یواش ... گاهی تُند .... تیک تیک می کند ...انگار سرگیجه های من به زمان هم سرایت کرده وقتی دو ساعت دو روز طول میکشد ..هــــــــــیییی ....نبین ...
نخوان ....میترسم این جنون ها واگیردار باشد .....بیدارم..زیر پتو واسه خودم ستاره میشمارمو.... نوک مدادُ به کاغذای سفید میمالمو .......تو خیال کن که بیمارم...بیدارم...واسه خودم یه آهنگ قشنگ می زارم و دوشاخه ی هدفونامو توی گوش می کارم و سلولای خاکستریمو می خارم..بیدارم..می خندم و اشکامو چیکه چیکه می بارم و خفه...یواش...بی سروصدا می نالمو خاطراتو به یاد میارم........خستمه..... میشه دردامو کم کنی و....میشه طوفان های زندگیمو نم نم کنی و..میشه ...
خط بدبختیمو خم کنی و..سعی نکن منو آدم کنی..