پریودِ روح...
شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۸۵، ۰۴:۳۵ ب.ظ
گاهی بر سفره ی دلت کسی ناگهان، بی مهابا
و بی واسطه می نشیند با همه حجم بودنش
و می شود دل آرام، دل آرا و یکی ام با تمام
نرم و نازکی ها با تمام چرب زبانی ها
فرسنگ ها فاصله دارد ... نمی دانم . . .!انگار دل آدم ها بیشتر از خودشان می فهمند،،،انگاری
فهمیدن یه جورایی درد داره.
انگاری روحت خراشیده میشه اصلا بذار ساده
ترش کنم..
پرفسور که سهل است پُـرِ فسفر هم که باشی
! تو از غم هایِ عالم یک غمی داری؛
و مثل ِ رسم ِ زن ها می شوی پریود
!
فقط بی خود نشو از خود که این غم ها اگر
باشند
ما هستیم
۸۵/۰۹/۱۱