اشک هایم را شانه ای نیست! بی پروا میبارد...
میدانم ک اینها "باید" باشد تا آرام گیرد دلم! پس شرمی نیست...میبارد!
در خلوت و صدایی ک نجوا میکند حرف دلم را...
(تنها چند قطره و تـــــمام،چند قطره ی پر درد البته)
"کنارم هستیو انگار همین نزدیکیاست دریا..مگه موهاتو واکردی ک موجش اومده اینجا؟!
قشنگه رد پای عشق...بیا بی چتر زیر برف،
اگه حال منو داری میفهمی یعنی چی این حرف ... "
صدا با من چه ها ک نمیکند! یکی در سکوت و دیگری در شلوغی شبانه!
هردو ب یک اندازه درد می آورد برایم...
هردو ب یک اندازه اشک میسازد برایم!!
هردو ..را یادم نمیبخشد! نه اینکه دلم!
نه!
اون با بندایی ک خورده رنگ بخشش زده ب خودش!خیلی وقته ...
ســـــپـــــــد!
ولـــی یـــــــــادم
یـــــــــــادم
یــــاد..َم
یا..د.. َم