گزین گویی،،،//
سه شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۸۵، ۰۵:۴۱ ب.ظ
دیرى با من سخن به درشتى گفتهاید
خود آیا تابتان هست که پاسخى درخور
بشنوید؟
رنج از پیچیدگى مىبرید؛
از ابهام و هر آنچه شعر را در نظرگاه
شما
به زعم شما به معمائى مبدل مىکند.
اما راستى را از آن پیشتر
رنج شما از ناتوانائى خویش است
در قلمروِ«دریافتن»؛
که اینجاى اگر از«عشق» سخنى مىرود
عشقى نه از آنگونه است
کهتان به کار آید،
و گر فریاد و فغانى هست
همه فریاد و فغان از نیرنگ است و
فاجعه.
"شاملو"_____________________________________________درد نیز لذت ست؛ نفرین نیز آفرین است؛ شب نیز خورشیدی ست.
دور شو، و گر نه خواهی آموخت که فرزانه نیز دیوانه است!ماندن همیشه خوب نیست...
رفتن هم همیشه بد نیست...
گاهی رفتن بهتر است.گاهی باید رفت...
باید رفت تا بعضی چیز ها بماند...
اگر نروی هر انچه ماندنیست خواهد رفت...
اگر بروی شاید با دل پر بروی و اگر بمانی با دست خالی خواهی ماند...
گاهی باید رفت و بعضی چیزها که بردنی ست با خود برد...
مثل یاد،مثل خاطره ،مثل غرور...
و انچه ماندنیست را جا گذاشت،مثل یاد،مثل خاطره،مثل لبخند...
رفتنت ماندنی می شود وقتی که باید بروی،بروی...
و ماندنت رفتنی میشود وقتی که نباید بمانی،بمانی
۸۵/۰۵/۱۷