افسوسی جانکاه
اشتباهی رخ داده است . اشتباهی که به هیچ عنوان قابل فهم نیست.
تناقضی بزرگ در یک معادله!!
تناقضی در میان مغادله ای بی سرو ته و گنگ که در این سوی فرا ذهنی خویش نظام طبیعت می نامیم ..
تناقضی بین ذهن من . بین آنچه می باید بود و آنچه که هست
وارد جنگی بسیار نابرابر شده اماز سویی تمام پایگاههای عاطفی و مکالی ام را خراب نموده ام برای عینیت بخشیدن به همان معادله لعنتی. از سویی تمام باور هایم چون آواری مهیب. سهمگین بهمن وار فرو ریخنته برای تن رنجور تمام احساسم
خلع سلاح که شده ام برایم دندان تیز میکنند. به هر سو که نگاه میکنم تنهابیی و بی پناهی موج میزند..
گفت امیدوارم چهار سال دیگر هم همچین حرفی را بزنی. با تکبر گفتم بگو ده سال و از ان لحظه یک سال هم نگذشت!!!
افسوس هایی که استفراغ روح میشوند. و پلهای خراب که امیدی به باز سازی انها نیست
پی نوشت:
راستی یادت هست؟ جایی نوشته ام مهره ای که شل میشو هرز میرور. شیر آبی که چکه کند . و یا قفلی که هر کلیدی به آ بخورد- فقط میتوانم توصیه کنم روحتان را امانتدار باشید. پاک بودن سخت ترین بخش زندگی این روزهای زندگی مدرن است.
پی نوشت:
وقتی دستت را مشت میکنی که بر سری فرورد بیاوری میزان قدرت بدنی خودت را با طرف مقابلت بسنج! میدانی چرا ؟ کارما همین حوالی ست ... ممکن است تنبیه سختی برایت در نظر گرفته باشد ! این جمله را از دلارام داشته باش
__________
پرنده ای قانون جاذبه را نقض میکند و انسان برای مقابله با او بال پرواز را اختراع کرد اما با تمامی پیشرفتهایی که در این زمینه ککسب نمود کماکان در حال سقوط و انحطاط می باشد.
هیچ آدمیزادی نیمتواند آنگونه که باید پر بگیرد.
زندگی جدید پر از این بالا و پایین هاس، خصوصا با این مدرنیته افسار گسیخته😶😶