برزخ
دوشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۹، ۰۶:۲۳ ب.ظ
در هزار توی زمان و ناهشیاری اندیشه های سقط شده و نا متجانسِ پیرامون به دنبال حقیقتی واژگونم .! همانگونه خفته ، در حرکتی مست واریم . گنگ و آمیخته در لابلای آمالهای مسکوت و زنگار گرفته !تابوهایمان از بی نظم ترین هجاهای فراموش شده ذهن متبلور گشته و رسوخ نموده در تک تک ثانیه های زنده مانی و هرکدام از ما به بدیهی ترین شکل ممکن و کوششی ابداعی و نافرجام سعی در پنهان ساختن زوایای تاریک روح خویشیم.روزها برایمان مرور میشوند و شبها تکرار مکرر دفع خستگی . درد و ناکامیها ازبرمان گشته . سگ دو زدن ها شده عادتی معهود و بی اساسسیرم از پس مانده های افکار بی سر و ته ! افکاری که در تسلسلی چندش آور لمیده و شاهکاری ست برای بیان اوج عصیان آدمیزاد در عرصه حیات !پی نوشت : مرده را دفن کنید، بس است این همه تراژدی سوگواری بر زنده مانی های لجام گسیخته و معلول !کلیشه:وقتی روی سطح بغض کرده اش نوشتم دوستت دارم ، به ارامی گریست ! / شیشه را می گویم !
۹۹/۰۶/۱۷