تهی از بودن
پنجشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۸، ۰۸:۵۶ ب.ظ
عشق و دیوانگی ، خلوت و حسرتسکوت و اندوه اشک و غرور و گاهی .... صدای قطره های باران از درونم فریاد میزند این تندیس ستودنی من... میان من گم میشود این من ... و میان زمان تهی ...پی نوشت : و من هر روز درون خویش جان می سپارم
۹۸/۱۰/۱۲
جز این اگر دیدی به او جانا رسان از ما سلامی
باور مکن در عهد ما یک جو در این دلها صفا
کو همدمی وای از این بی همزبانی
پایان عشق این است اگر خواهم که گردون سررسد
از من به جا نگذارد نام و نشانی
فرجام تلخ همه ماست. البته نه برای کسانی که بی تفاوت نسبت به چنین روزهایی تصاویر خندان خود رو میگذارند و از لزوم شادی سخن میرانند