واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

عاشقانه هایم و صمیمانه تـرین نوشتـه هـایم آنهایی هست کــه بـرای هیچکس مینویسم و سخنی از حقیقت سرشار است که هیچ مصلحتی آن را ایجاب نمی کندو اینها همان حرف هایی است که هر کسی برای نــگفتن دارد.حرفــهایی که پاره های بودن آدمی اند...اینـان هماره درجستجوی مخاطب خویشند،اگر یافتند، یافته می شوند.نوشته هایم همانانی هستند که گاه به لبخند وامیدارند و گاه به اشک.. ضرباهنگ کلماتی و واژه هایی که میلغزندو میرقصند از قلب تا قلم!دغدغه نوشتن قلمم را میخراشد اما نوشتن دغدغه ها روحم را .. اینجا فقط طالب آرامش و سکونم از نوع زلال!
___________________________
اگر میخواهی مرا بشناسی ، بشناس!
من خیلی آسانم ، آنقدر آسان که.....

با غزلیات مولانا ، عاشقی میکنم.
با شعرهای شاملو ، زندگی میکنم.
با سمفونی های انیو موریکونه ، بغض میکنم.
با نقاشی های ونسان ونگوگ ، تخیل میکنم.
با شاهکارهای آل پاچینو ، تعمق میکنم.
با کتاب های آلبر کامو ، دنیا را تحمل میکنم.
و با لبخند خدا بر پیکره ِ نحیف ِ انسانی ام،میمیرم ، تمام میشوم و پایان را آغاز میکنم.

کلاسه تحریرات
بایگانی تحریرات
مرقومات ماضیه
صاحب قلم

یلدا نوشت

يكشنبه, ۱ دی ۱۳۹۸، ۰۸:۱۳ ب.ظ
این روزها به شدت لمس میکنم که فرمود .. آی هوا بس ناجوانمردانه سرد استاوضاع نابسامان مملکت. بیکاری . بی پولی .. مرگ و میر. سونامی سرطان، افسردگی  و ..... ( به شمار نمی آیند ناگفته های دردناک)مهم نیست بنشینید دور هم و مواظب  رنگا رنگی سفره  و قرمزی کیک  و شادی  دل نشینتان  باشید.. و به فکر استوری های چشم نوازتان البتمبادا آجیل چهار شنبه سوری از سفره یلداتان کم شود. یا سفره و میز چیدمان دختر خاله ای ، دوستی از مال شما زیباتر باشد .. وای فاجعه به بار می آید می فهمم تاناصلا به کسی چه که جوان چهار ده ساله ای از زور بی پولی کول بری میکرده و به خاطر سرما جان باخته . و آن لحظه که ماها کنار بخاری های گرم و کرسی های لاکچری مان برنامه میچینیم که پسته هار را کنار بادام بگذاریم سفره شیک میشود یا .... در همان لحظه درست در همان لحظه نوجوانی از شدت سرما به خاطر تکه نانی حلال یخ بسته ..آره آره به من و تو چه که یکی شهامت داشت و به خاطر اعتراض مشترکمان برخواست و وسط خیابان به ناحق  کشته شد و من بزدلی که جسارت نه و پرسش و چرایی نداشتم خانه نشستم و زنده ماندم . مهم عکس رنگارنگ دور همی هایم هست که بگذارم مبادا بگویند عقب مانده است ..اصلا به من چه به تو چه مادری خواهری هنوز داغدار جوانی ، برادری و پدری هستند که حتی اجازه نداشتن به درستی برایش سوگواری کنند..من تعجب میکنم . میدانی از چی ؟ اصولا دم عید یا هر مراسم شادی بی شک فوت و عزای یکی از امامان هست که به همین خاطر هم رخصت شادی و خنده به کسی داده نمیشود. در عجبم حال که عده کثیری از مردم اندوهگین هستند چرا رسانه ها به شکلی گسترده تبلیغ شادی و دور همی های یلدا را میکنند ؟بماند که همسر در مورد نویسندگان فیک و شبه هنرمند و هنر بندان متن تیزی نوشته بود که شاید از سانسور بی انصافی من رد نشد برای انتشار.***من یکی جز آن دسته از آدمهایی هستم که به شدت کادو گرفتن یا حتی دادن ذوق زده ام میکند .. و ثبت لحظات برایم بسیار شیرین هست اما از همان لحظاتی که سوز یلدایی چهل ساله مملکت را در مغز استخوانم حس کردم  و طویل شدن تاریکی اش مرا ترساند. حداقل به حرمت مادران داغدار . خواهران بی پناه و پدران کمر شکسته  خوشی های اندک و بس ناچیز که از سر عرف و یک سری مراسم و مرسومات انجام میپذیرد و اطرافیان که گاه به اجبار به زمانی کوتاه شریکشان میشوم اشتراک نمیشوند.اقلا میتوانیم بهاین خواهران و مادران بگوییم جسارت نداشتیم با فرزندانتان پدرانتان در حق اعتراض شریک باشیم اما در این غم و اندوه جانکاه با شما همدردیم.پی نوشت : یلداتون مبارک و ....... " به کجای این شب تار بیاوزیم قبای ژنده خویش را "
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۰/۰۱
delaram **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">