واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

عاشقانه هایم و صمیمانه تـرین نوشتـه هـایم آنهایی هست کــه بـرای هیچکس مینویسم و سخنی از حقیقت سرشار است که هیچ مصلحتی آن را ایجاب نمی کندو اینها همان حرف هایی است که هر کسی برای نــگفتن دارد.حرفــهایی که پاره های بودن آدمی اند...اینـان هماره درجستجوی مخاطب خویشند،اگر یافتند، یافته می شوند.نوشته هایم همانانی هستند که گاه به لبخند وامیدارند و گاه به اشک.. ضرباهنگ کلماتی و واژه هایی که میلغزندو میرقصند از قلب تا قلم!دغدغه نوشتن قلمم را میخراشد اما نوشتن دغدغه ها روحم را .. اینجا فقط طالب آرامش و سکونم از نوع زلال!
___________________________
اگر میخواهی مرا بشناسی ، بشناس!
من خیلی آسانم ، آنقدر آسان که.....

با غزلیات مولانا ، عاشقی میکنم.
با شعرهای شاملو ، زندگی میکنم.
با سمفونی های انیو موریکونه ، بغض میکنم.
با نقاشی های ونسان ونگوگ ، تخیل میکنم.
با شاهکارهای آل پاچینو ، تعمق میکنم.
با کتاب های آلبر کامو ، دنیا را تحمل میکنم.
و با لبخند خدا بر پیکره ِ نحیف ِ انسانی ام،میمیرم ، تمام میشوم و پایان را آغاز میکنم.

کلاسه تحریرات
بایگانی تحریرات
مرقومات ماضیه
صاحب قلم

پارادوکس ها

چهارشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۸، ۰۴:۵۲ ب.ظ
الزامات دنیای مدرن در عین زیبایی خویش رنج مدام را به همراه خویش یدک میکشد.در برهه ای از زمان با وجود سلاح های کشتار جمعی که در کسری از ثانیه هزاران و بلکم میلیون ها انسان را به دره مرگ سوق میدهد اما در عین شگفتی نقطه مقابلی هست به نام پیشرفت علم پزشکی.این پیشرفت شاید برای برخی بیماری هایی که در قدیم باعث مرگ و میر بوده نقطه پایانی شد اما برای برخی دردها فقط این را بگویم که مسیر عمر را با همین رنج بیشتر و طولانی تر کرد. بی آنکه بهبودی برایش حاصل شود.و در این بین من دلارام گاه میپرسم در این دنیای به اصطلاح مدرن کدام را خواهم پذیرفت مرگی آنی یا طولانی ....!یکی گفت بعضی ها تو بیست و پنج سالگی می میرن و تو هفتاد پنج سالگی هم دفن میشن.موضوع همان واحده ..همهیکهیچمگه فرقی هم میکنه ؟!یه پارادوکس ناب .... با تمام عظمت به هیچ میرسد به صفر .. به عسرت ! پا نوشت : عصیانی در راه است ... وقتی که مدام مجبوری فردایت را لبریز کنی . با کار با شخصی یا با فراموشی ...اقلا تا زمانی که ذهن یارای اندیشه دارد ..میتوانم فردا را حذف کنم... مهلت ندهم .. اصلا دکمه دیلیت حضور خویش را بزنم و خلاص ! **به هر حال یکی باید به عدم برسد یا تن یا اندیشه ! که ما نه به تن نه به اندیشه .. مانده گان راه بی پایانِ بی بازگشتیم !عدم کجاست ؟ حقیقت کجای زندگی ست ؟و پایان :زنده گی مثابه تکرار و این تکرار رنج اور به مثابه خفه شدن .. هس هس های ممتد لابلای فریادهای مسکوت !سقط مرغ آمینی که آرزوهارا میشمارد و گرفتار ماندن در وزنه های تن ! اندیشه های در قفس مانده  در میان من های آکنده از منی در حسرت وجود روزنه ای از جنس امید.که نتیجه تمام تفکرات پر اضداد نتیجه تبلور تکرار در زند گی های سگی ست...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۷/۰۳
delaram **

نظرات  (۳)

درود همسایه.

پارادوکس رو خوب آمدین.
بسته موقعیت هرکسی یه دیدی داره به زندگی
چه بسا کاملا باهم متضاد هم باشند این دیدگاه ها.

یکی دغدغه دانستن، یکی پول ، یکی دانش...
پاسخ:
: دغدغه ها کم نیست ....زندگی سراسر پارادوکسه مهرداد گرامی همسایه بزرگوار...آقا دغدعه های از نوع سپسد و امید بخش براتون آرزو دارم
به نظر من مرگ تدریجی سختتر از مرگ آنیه، البته شاید هم اونایی که در موقعیت مرگ تدریجی قرار دارند باز هم دوست داشته باشند دیرتر بمیرند چرا که گفته اند دنیا عجیب است و عجیب تر حب به این دنیا...
ولی در هر صورت مرگ هم مقوله عجیبی است و شاید بقولی آدمها خوابند وقتی میمیرند بیدار می شوند!
مرگ پژوه های زیادی در جهان وجود دارند که البته من مطالعه ای نداشتم.
باشد که زندگی شما طولانی و توام با آرامش و شادی باهشه
پاسخ:
: کاکا با شما موافقم . مرگ آنی بهتره البته آدمی باید همیشه مهیا باشه دیگه ... ضمنا شبیه سازی و تصور مرگ شبیه در ورودی یک ساختمان هست . ما داخل عمارت رو نمیبینم و فقط سنگ قبری میبینم که برای هرکس به شکلی مزین گشته..
از شکم سیریه
پاسخ:
: برکالا.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">