تیرانه های نو
جمعه, ۱۴ تیر ۱۳۹۸، ۰۸:۲۹ ب.ظ
اینک منم پنهان در پستوی درون خیش بی انکه دیده شوم که لحظه ای وا می مانم از تمام زندگی... وا می مانم .اه
از تو روزگار که با تمام هدایایی که به من میبخشی باز میستانی چیزی از من و
آن روح سرکش پرتلاطم من است ... میرم تا از خود رها شوممرگ صدایم میزند و چه بی پروا و مستانه در برابرش میخرامم ....پی نگاری:جان به کف، خنده به لب، شعله به دل، شور به سر
۹۸/۰۴/۱۴
اما این دل صبورم به غم زمونه خندید
همیشه توی زندگی چیزهایی که قراره باهاشون مواجه بشیم متفاوت با چیزی هستن که در تصورات ما بودن
که مهمترینش همین دنیاست