ارتعاش تراژیک
جمعه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۷، ۱۲:۰۲ ق.ظ
در حال شمارش ارتعاشی ممتد هستم در سایش سطحی زبر بیگانه های ترحم انگیز ..آشنایان سر در گم .. لجاجت های لجام گسیخته مغز پر تلاطم . نگاه میکنم صفحات پر از تمنی و خواهش را .. جنبشی هراس انگیز لابلای طنین امواج در مغزم تکانه میخورد .. و خلسه های ممتد از محو مفاهیم گم شده در عمق کلام ! و سکوت چونان فاحشه ای منفعل از فعلیت فریاد !برایت داستان خواهم سرود از تناقض دنیا ... تناقضی اشکار بین مرگ و زندگی ... و تظاهر به لبخند زمانی که درد اشکار ترین حس پیرامون ماست . داستانی از تحمل سردی سکون در تشدید انفعال لحظاتی مه تورا در بر میگیرند ! نه برای انجماد که به اوج سوختن رساندن !!!استفاده از ابزار برای تبدیل خود به ابزار .. هه! بگذار داستانی شیوا تر بگویم .. که من زبانی گنگ دارم از شدت گوش بودن و نهانی هماره پوچ در عیانی همواره فریبنده ...!تناقض زندگی در آغاز تراژدی .. میدانی تراژدی از کجا آغاز میشود ؟از جایی که آدمیزاد این موجود متعفن فراری از ذات خویش بجای پذیرفتن اشتباهش کوشش میکند ایرادات را در واژه مصلوبِ منطق به تهوع آور ترین شکل ممکنمزین کند بلکم کور سویی باشد برای گریز ! و نهان و تراژدی از برآورد نکردن تمنا های کاملا بر حق و بسیار اندک یک همراه است لذا تراژدی ها همه به شکل منفور و کثیف یک دروغ و یا خیانت ظاهر نمیشود که فرو ریختن بهمن ِ سرد بی تفاوتی و عصیان تراژیک ترین قسمت پایانی یک داستان است ...
۹۷/۱۱/۱۹
آیا فردا هم روزی نو نیست،با ما بدون ما دنیا کار خودش رو میکنه،بعضی وقت ها این سوال می شه برا خودم، که کدومش بهتره ویا راحتره، من با روزگار تطبیق پیدا کنم، یا روزگار با من.