مرور
چهارشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۴۴ ب.ظ
هیچ خبر دارید که استعدادها نیز گاهی در کلنجار با زمان به تاراج میروند... این نکته آن لحظه ای متبلور شد که دریافتم زمانی سخنور خوبی بودم اکنون....
انبوه واژه ها فقط میپیچند در ذهنم یارای برآمدنشان نیستازین دهان
... ازین وجود ... طغیانگر ...مسکوت ، آه .... چه تناقضی...و در عادی ترین حالت ممکن سرگشته ترین و گیج ترین انسان پیرامون که میشناسمش خودم هستم ! ممکن است نقاب قدرت بر چهره بگذارم اما چشمان دقیق برای خودم باشند ... هیچ دوست نداشته ام که با خیال آن هم نپخته و خام زندگی بگذرانم . و همیشه با صلابت خاصی برای پیشبرد افکارگاه جاه طلبانه ای قدرتمندانه حمله کرده ام اما به این نتیجع رسیدم که برای شروع روز بعد گاهی همین خیال ها نیز لازمندبا وجودی که از دروغ سخت بیزارم اما گاهی خود نیز بدان پناه برده ام در صورتی که لبه تیز برنده اش همیشه به سمت خودم بوده است ...گاهی تصمیم میگیری تمام قد روبروی یک تلخ واقعی روبرو باشی آنقدر نبرد کنی که یا از پا بیوفتی یا راهی برای صعود ، سکویی برای پرش و خیزشی بزرگ برای جهشی عظیم برداری ...صراحت گزنده است اما بیشتر اوقات کارایی داشته . اقلا برای من اینطور بوده . هرچند ادم تلخی بوده ام در طول عمرم .هرگز گزینه نبوده ام و گاه کلمه ای سخت در وجودم ریشه میدواند و یک آن می ایستم . و عقب گردی غیر قابل باور میزنم . این وحشتاک ترین بعد اخلاقی من است که میتوانم با ان روبرو باشم . و در کل بروز کردن واگویه هایم ، بروز کردن صفات دیگر باعث میشوند گذر زمان رو ملموس تر حس کنم که مصمم باشم برای تلنگر به خویش که هی تو ..... بلند شو ! هر تصویری که میبینم برایم دنیایی نانوشته است با احساس های نهفته در آن ... و مدام در حال یاد گیری و تکاپو هستم اما سخت آشفته !پی نوشت :صدای زوزه ای به گوش میرسد . نه دور است نه نزدیک ... ساعت را نگاه میکنم یازده و ( ادامه دارد )پی نوشت : و دو سال پیش درست در چنین روزی .... ( ای حال نا آرام ....)
۹۷/۰۸/۰۹