واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

عاشقانه هایم و صمیمانه تـرین نوشتـه هـایم آنهایی هست کــه بـرای هیچکس مینویسم و سخنی از حقیقت سرشار است که هیچ مصلحتی آن را ایجاب نمی کندو اینها همان حرف هایی است که هر کسی برای نــگفتن دارد.حرفــهایی که پاره های بودن آدمی اند...اینـان هماره درجستجوی مخاطب خویشند،اگر یافتند، یافته می شوند.نوشته هایم همانانی هستند که گاه به لبخند وامیدارند و گاه به اشک.. ضرباهنگ کلماتی و واژه هایی که میلغزندو میرقصند از قلب تا قلم!دغدغه نوشتن قلمم را میخراشد اما نوشتن دغدغه ها روحم را .. اینجا فقط طالب آرامش و سکونم از نوع زلال!
___________________________
اگر میخواهی مرا بشناسی ، بشناس!
من خیلی آسانم ، آنقدر آسان که.....

با غزلیات مولانا ، عاشقی میکنم.
با شعرهای شاملو ، زندگی میکنم.
با سمفونی های انیو موریکونه ، بغض میکنم.
با نقاشی های ونسان ونگوگ ، تخیل میکنم.
با شاهکارهای آل پاچینو ، تعمق میکنم.
با کتاب های آلبر کامو ، دنیا را تحمل میکنم.
و با لبخند خدا بر پیکره ِ نحیف ِ انسانی ام،میمیرم ، تمام میشوم و پایان را آغاز میکنم.

کلاسه تحریرات
بایگانی تحریرات
مرقومات ماضیه
صاحب قلم

مبهوت‌الامم

شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۷، ۱۰:۱۰ ب.ظ
آقا ما امشب یه ساعتی تریبون به دست نشستیم و برای آقای همسر موعظه کرده و از فضای توپولوژی و فلان و بیسار گفتیم که خودی در همسر داری نشان داده باشیم که آره اینجوریاست اعلی حضرتا و خاطر همایون تاب رو مشوّش اوضاع دژم و دمان افسار گسیخته نگردانید و مارا سهیم در آشفته بازار ها بدان و خلاصه امید ها دادیم  که از این کرم چاله ها عبور میکنیم و میرهیم از این حلقه سیئه... القصه ....  موعظه که تمام شد . در اندرون خاطرات خرد و کلان سیر میکردم و دنبال یک سری چراها بودم برای عدم جذب انرژی مثبت مادر مرده و مسدود بودن چاکراها و منافذ جذب انرژی و این انجور قضایا راستش یاد یک خاطره ای افتادم . روزی سر چهار راه به یک باره صدای آمبولانس و آتش نشان توجه آحاد ملت رو به خود جلب نمود . بعد لحظه ای تجسس و کنکاش کاشف به عمل آمد که یکی از ماموران مخابرات نیم ساعتی ست رفته پایین چاله و گودال مربوطه و بی سیم هم پاسخ نمیدهد و همکاری که بالا نشسته ، نگران ، اطلاع رسانی نموده .  حالا  بماند که ماموران آتش نشان اول شلنگ کشیدند ولی قبل باز کردن آب یادشان افتاد کسی آتش نگرفته پس به صرافت افتادن که که یکی کپسول به تن و لباس مخصوص برود داخل . لذا هنوز کله مبارک بیرون از منفذ بود که همکار نگران با صدای بلند فریاد بر آورد  نرو اقا نرو همکارم تماس گرفت پانصد متر پایینتر از سوراخ دیگه ای آمده بیرون و زنگ زده که بیا بریم ناهار ... !  عده ای میخندیدند و عده ای کلافه ..حالا میگی چه  ربطی به موعظه امشب و یاد ایام داشت  ؟ خب داره .. ربط داره اخوی ! در زندگی هم گودالهایی هایی هست که همه ما به شکلی خواسته یا نا خواسته درش افتادیم و با علم بر اینکه رها شدن و بیرون آمدن از آن موجبات خنده حضار است یا تاسف آنها گاهی با لغزش و ندانسته و گاهی با شیرجه و دانسته! بعضی مواقع هم چون دیوانه‌ها افتادن در یک گودال  را به بهانه‌ی رسیدن به نتایج متفاوت تکرار کرده‌ایم. اما مهم این بوده که درون هیچ گودالی علی الخصوص ( عمیق ) احتمالا نمانده‌ایم که اگر مانده باشیم، کمترین اتفاقی که برایمان متصور است، چیزی نیست جز فراموشی. تا جایی‌که ممکن است خودمان را هم فراموش کنیم. دیالوگ کوتاه : - خود درگیری ِ اواسط  مهر -+ :   همین جایی که هستی یه مدت صبر کن ضعیفه ! - یوسف هم صبر کرد --:    آقا حیف غوره نیست ؟ من حلوا دوست ندارم ... +:   گویند که سنگ لعل شود در مقام صبر -:   آری شود و لیک کام مبارک آسفالت میشود ته نوشت : درسته که حقیقت زیباست ولی در بیان حقایق گوشه هایی از واقعیت از قلم می افتد .. این حقیقت نیست که تلخه !  تـــــــلخ ، واقعیته !!! واقعیت .    چون حقیقت چیزیه که میتونه باشه .. اما واقعیت چیزیه که هست ....
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۷/۱۴
delaram **

نظرات  (۴)

مثبت اندیشی همواره بهتر از منفی گرایی بوده.
تلاش همیشه جواب میده، ولو اینکه فقط به تجربه اندوختن منجر بشه.
پاسخ:
: دقیقا مهرداد گرامی . هرچه بیشتر مثبت فکر کنیم .. شــــــــــاید ... شاید بتوانیم مثقالی انرژی خوب وارد زندگی ها کنیم .
۱۵ مهر ۹۷ ، ۲۰:۰۲ رفیق پاییزی
عرض کنم خدمت سرکار خانم دلآرام که فرار و دویدن واقعا با هم متفاوت هستند
این اشاره دقیقی بود
افراد هم متفاوت هستند عده ای طالب هیچ مطمئن هستند تا چیز نامطمئن.
پاسخ:
: دویدن اگر برای ترس و رهیدن باشه تبدیل میشه به فرار . همیشه متغییر ها رو پیرامون ما تعیین میکنه اما کنترلش با خودمون هستش .
کاملن موافقم
پاسخ:
: خدا رو شکر
سلام
خاطره باحال و بامزه ای بود. گاهی برخی چاه ها سکوی پرش آدمها میشود اگر خدای بخواهد...
و درون برخی گودالها راه رهایی پیداست...
پاسخ:
: بلی تلویح نیکویی بود .. از قعر چاه تا قصر شاه .... اگر خدا خواهد !

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">