پرتره زنده گی !
يكشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۷، ۰۸:۱۹ ب.ظ
دنیای خشک و خفه ، بی روح و دلمرده گذشته هایی که نشخوار ذهن الودمان میشوند و آینده را هم ایستاده بر لبه یک آتشفشان در حال فعال شدن به تماشا نشسته ایمطولانی ترین نور را گلسنگ های کریه احاطه کرده بهتر است خودمان را کر کنیم چون میدانیم به دنبال چه چیزی هستیم ... چیزی که حتی لمس شنیدن آوایشلرزش مهیبی بین دنیای ما و واقعیت دارد دارم به اوج یک تنهایی در یک اتاق شلوغ می اندیشم و لایه هایی از گرد و غبار احساسات و مهار آن هاله ای که نمیتوانم در موردش باز بنویسم. هیچ راه گریزی از این همه ترس ، فرار ، توهم و واقعیت وجود ندارد . توصیفی از نهایت عشق و نفرت و کوششی تمام برای زایشی مجدد و دگر باره با ماسک های گوناگون ! بقایای مرگِ خنده های سقط شده را از پشت کولاژ چشمانمان جمع میکنیم و باور میکنیم ملال ، بیماری درد ناکی ست ... بلایی عمومی که همچون طاعون همه گیر شده !و هر چه عمیق تر به این ملال و اندوه بنگری بیشتر و عمیق تر هم زجر خواهی کشید ...*****مردن همان خواب است عمیق تر و ابدی .. خوابی که تو را می رهاند از تمامی ضرباتی که زندگی بر پیکره روز مره هایت وارد می سازد .مردن ... خفتن ... شاید خفتن را رویا تکمیل میکند و مردن را ابدی بودنش . زندگی کسالت بار کنونی ما باغ بی باغبان را متشبه است .که تمام زمینش را خود رو های انگل فرا گرفته اند . *** و زیباترین حقیقت همانی ست که گوشت و پوست و روحت را بدرد و کالبد کند .. چه تقدسی نیکوتر از پژوهش درون خویش .. و تو آنی شو که هستی که دیگر جاودانگی زندگی را نمیخواهم و درون ذهنم حفر میکنم ... آنچه میبینم سراب و فریب است ... بیشتر و عمیق تر پیش میروم . درخششی از رویا های الوان به منظر چشمم می آنید و چون به عمق می روم تاریکی ستبری میبینم به عمق مرگ .. یحتمل خود مرگ است ! پی نوشت :فریاد فروخورده ات را سیگار ها میمکند و اینگونه وجودت به سخره گرفته میشود !بسط نگارش :قلمم خسته است ، چون سردرد دارم. تقلا نکن برای فهم فاهمه های ذهن نژند ... اصلا به عمق سفر نکن ،
۹۷/۰۴/۱۷