.....
شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۷، ۱۱:۴۵ ق.ظ
چه رنجور ... چه بی رمق .... بگذر چه ناتوانم من ... برای خودم ... که حس شور انگیز عشق با خلسه روح نواز بودنت فاصه ای به کوتاهی قامت توان من داشت چه رنجیده و چه ناتوانم ... بارها و بارها اشکی به پهنای صورت خداوند ریخته ام....
**** باید کسی باشد که سراغ سنگ صبور را ازش بگیرم. دل غمینی که سالها در آرزوی درد دلی بی فاش رازهای مگوی نهان ، بی هراس نگاه های غرق در سوظن ، بی ترس از پچ پچ های مردد مشکوک ، ... سنگ صبوری به روشنی و شکنندگی آیینه این روزها آدمها تصویر اندوهت را قاب میگیرند و تو در همهمه این قاب تمامی تصاویر لبخند میزنی تا آدمیان پی نبرند غریبه ای که اینجاست راز برگ و تگرگ را میداند ! و این غریبه میداند و میترسد از آنچه که نمیداند و میترسد از آن کلاغی که میپرد و فرو میرود در اندیشه پریش و آشفته ای یک مه آلوده وهم انگیز زیادی از غم گفتن خوب نیست ... اما من این روزها سخت دلتنگ میشوم. خیلی سخت .. و هیچکس نخواهد دانست از وقتی که رفتی تمامی دلخوشی هایم دستخوش طوفان شدند ...پدر! میترسم انقدر با سنگ مزارت درد دل کنم که بشکافد .. کاش میگفتی کجا سنگ صبوری میفروشند از وقتی که رفتی مدام غم ها درون سینه ام تلمبار میشوند ...
۹۷/۰۴/۰۹