ای مرز پرگهر..
سه شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۲۴ ق.ظ
من مدت هاست که عادت کرده ام دیگر در این ملک، از شنیدنوقوع هیچ اتفاقی تعجب نکنم! از کتاب "نون نوشتن" / محمود دولت آبادی
پی نوشت: اندر احوالات خبرهای این روزها****از اسید سوز کردن دختر زیبای تبریزی بگیر تا سرقت مسلحانه و حکم اعدامش از مزایده گذاشتن جگر گوشه تا فروختن قرنیه چشم و...و...ومیدانیم شما نیز چون من همه را میخوانید و دنبال میکنید ....
۹۷/۰۱/۲۸
حلاج بر سر سفره آنها نشست و چند لقمه بر دهان برد...!
جذامیان گفتند : دیگران بر سر سفره ما نمی نشینند و از ما می ترسند...
حلاج گفت آنها روزه اند و برخاست...!!!
غروب ، هنگام افطار حلاج گفت : خدایا روزه مرا قبول بفرما!!!
شاگردان گفتند : استاد ما دیدیم که
روزه شکستی...
حلاج گفت : ما مهمان خدا بودیم . روزه شکستیم ولی دل نشکستیم ...
آنجا که دلی بود به میخانه نشستیم
آن توبه صد ساله به پیمانه شکستیم
از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم...