نزدیک ترین ستاره
دوشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۳۸ ب.ظ
هیچ کسی حس آینه را ندارد وقتی که در دمان تولد شبنم ها یخ میزنند.. سطر میشوم یا یک صفحه خط خطی شده در برگه سفید ضمیرت اما داستانی نخواهم بود و نقطه پایانی برای دنیای پر نکته شما ..ما همه به شکلی یغما زده شده ایم هستیم و پوچ میگذریم در مسیر راه بی انتهای زندگی و تمامی مسیر را فقط خاطرات میسازند .اما فکر میکنم کاش داستانی بودم که در انتهای تلخ یک تراژدی به اتمام میرسیدم .پی نوشت 1:کسی از سکوت سردت راضی نبود اما کوهای سرد و یخ زده امن ترین جای ممکن است . میدانی ؟پی نوشت 2:و اکنون من در خاطره ای زندگی خواهد کرد که هر روز کشتنی میجوید .. کسی که فردایش هنوز امتداد امروز است****بغضی هست که تمام نمیشود و گلو را میسوزاند. در امتداد حس ات دردی میخزداما زلال است .انگشت میکشد روی مین های پنهان شده زیر پوست احساس و رد خشنی از آن روی پوسیدگی زمان دیده میشود ! خون بالا می آوریم هر لحظه و دم نمیزنیم . چیزی هست که شبیه همان بغض ممتد بی انتها خفه میکند ته نوشت :شاید از آداب دانی هست که این حق را به خودم نمیدهم تراوشات ضعیف ذهنیم را به اجبار و به نام دوستی ، قالب کسی کنم . اگر نوشته ای از وبلاگ دلارام خسته ات کرد برو. فقط در را ببند .. من از در های نیمه باز میهراسم ! گفته بودم ؟
۹۷/۰۱/۱۳
اما لحظه ها چه میشوند که زندگی فرصتی برای لمس آنهاست.
:|