شورشی..
دوشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۶، ۰۹:۱۶ ب.ظ
یادت هست در نوشته ای از نوشته های ماضی که برخاسته و هفت بار دور خویشچرخیدم؟! یادت هست که فریاد زدم من ، خدای خویش هستم !نه ! یادت نیست .... تو حتی فراموش میکنی که عین حیقیت هستی پیچیده در جنسی لطیف برای حفاظتاز اصل وجود و نه برای مستوری و کتمان تو فراموش کرده ای که حقیقت تو در ایستائی هیچ یافتنی نیست و هر چیزی که جز حقیقت ِ توست خستگی و استیصال محض است در نهایت یک پویایی ِچاک وار ... مدتهاست که از اندیشه کوفته ام و اینکه متفکرانه سیگاری بگیرم و لابلای مه و دودش ژرف شوم و ادعای کسی باشم که نیستم !ترجیح داده ام در خلوت کر کننده جهان گم شوم در گور ذهنی خویش !تو فراموش میکنی اما حقیقت تلخ نگاه میکند و لخ لخ تر که شد زمانت را ژرف تر در مه و دود سکر اور شراب وارش محو میسازد !اینها درد نامه نیست دوست عزیز ! آنکه مغروق قطعات محذوف دست خویش است اسارت مرگ را نمیپذیرد ...میفهمی ؟من فقط انگاره های ذهنم را واو به واو برای سرودنی شعر گونه و عامه پسند هجی نمیکنم مدتهاست که دیگر فکر نمیکنم !حقیقت زندگی جایی متبلور میشود .. پیل چراغت جایی سو سو زده و پرت پرت می گردد ! نه !!مدنهاست که دیگر فرک نمیکنم - مدتهاست که هجی نمیکنم - مدتهاست که دیگر زندگی نمیکنم ...اینها گفتن از درد نیست ... یاوه بافی نیست ... حقیقت زندگی متبلور میشود و تو .... آه بگذریم.... اینها نگاه لخ لخ شده حقیقت بود که کتابت شد !پی نوشت :دو چیز در زندگی مرا میترساند ! .. نمیترساند مرا تا سرحد مرگ میبرد ! تاریکی ... پیری !
۹۶/۱۰/۱۱
امروز هر چه به دنبال یک شرح از خسرو شیرین گشتم نیافتم
تلگرام و آنتن و هیچ وجود ندارد خدارو شکر همین نت برقرار است
میبینید زندگی پر است از مشکلات پی درپی
همیشه اول ترم قول راسخ میدهیم برای درس خواندن و نوشتن
و تا پایان ترم عمل نمیکنیم
فک میکنم این درد مشترک همه باشد