سلامی بر زمستان...
دوشنبه, ۴ دی ۱۳۹۶، ۱۲:۱۰ ب.ظ
وبلاگ ها شناسنامه زندگی های قطعه قطعه شده افراد است .. واژه ها نشانی مفاهیم ذهنی گوینده . من! من دلارام در گفته هایم مکررا اعلام نموده ام در برابر واژگانی که ادا میشوند و مخاطبش من باشم ، سنسور های ذهنی ام فعال میشود . و شما میتوانی به سهولت نام دیوانگی بر آن بگذاری ..من در برایر وآژگانی که ادا میشود بسیار دقیق و حساسم.چرا که هر حس بیان شده سرریز احساس تجربه شده و خوراک دریافت باطنی ذهنی ست ... وقتی تجربیات زه آگین هستند بیان احساس هم تلخ کام است و ادا کردنش برای گوینده حس تلخ دارد . ****حمد بر لطف بی انتهای ازلی که بی ساربان در وادی عشق نشان راه بوده و در این وادی محزون هر آنچه که داد عطیه بود و در میانه سرمستانه ها اشکی عطا نمود.
در دایره تقدیردرد را ولیمه سفره زندگیمان نمود و خرقه از رندی واژه را تن پوش سر انگشت بی هنر ساخت. که دمادم این خرقه بسوخت و بسوخت و بسوخت که حضرتش نیز چنین فرموده بود " ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد "ته نگاری :جاری ترین حس در رگهای حماسی اعتقاداتم در جاودانگی نگاهی کم سو رنگ می بازد ...
۹۶/۱۰/۰۴
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بیتو به سر نمیشود
جان ز تو جوش میکند دل ز تو نوش میکند
عقل خروش میکند بیتو به سر نمیشود
خمر من و خمار من باغ من و بهار من
خواب من و قرار من بیتو به سر نمیشود
جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی
آب زلال من تویی بیتو به سر نمیشود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی بیتو به سر نمیشود
دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی
این همه خود تو میکنی بیتو به سر نمیشود
بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی بیتو به سر نمیشود
گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم
ور بروی عدم شوم بیتو به سر نمیشود
خواب مرا ببستهای نقش مرا بشستهای
وز همهام گسستهای بیتو به سر نمیشود
گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من
مونس و غمگسار من بیتو به سر نمیشود
بی تو نه زندگی خوشم بیتو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم بیتو به سر نمیشود
هر چه بگویم ای سند نیست جدا ز نیک و بد
هم تو بگو به لطف خود بیتو به سر نمیشود