ناوک یک واگویه
شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۶، ۰۴:۴۱ ق.ظ
اینجا قلم است معترف به آیه آیه واژه های اثمِ سیئه .هرچه بیشتر خوش لگام و مانوس میخواهی اش برای نگارشی آرام و سرمست افزونتر جفتک به ذهن واژه میزند و پریش میکند این دژم اقبال را که
درونش ملتهب از حر عشق است و برونش چهره ای دم سرد و نهیبی که می غرّد هی هی ! بتاز که باختنت را غرور من مرمت خواهد کرد .توسنی کن و رام نشو ..یاد آورش میشوم که چگونه این روزها فراموش میکنم. گویی که سیصد هزار سال را خواب بوده ام... قلم که بر میدارم برگه هایم را باد میبرد. واژه به واژه میچینم ، دانه به دانه قاصدکی میشوند اسیر دست باد !زمزمه اطرافیان را مرور .... چشم میگذاری و تمامی تُن ها و صداها سمفونی میشوند گویی روی سنی در حال اجرا و لحظه ای به تلخند وامیدارد که می اندیشی سمفونی مردگان همینجاست که تو مورد قهر تقدیردیرین خویش گشته ای ... و این دوئل های پی در پی است که مسبب بیدار خوابی هایت شده اند؟ آه خدای من . با چشم باز و حواس بیدار شش گانه خواب را دنبال میکنم حرکتها را میبینم و صداهارا میشنوم ....هرچه بیشتر در عمق پیرامون غرق شوی ملا ل ات پراکنده تر و دایره پراگندگی اش وسیع تر خواهد بود و از این رو ست که ناگزیر از گفتن خواهم بود که هی تو! اندیشه ات بوی گند گرفته . هر انچه که داری بیرون بریز . از چه اینقدر هراس داری که در این عریانی ابدی تا انتها سرگردانی ****** دیوار احساس من را کوتاه میپنداری و نمیدانی در پس این دیوار زمینش عمقی طویل دارد....تلاش بیهوده مکن . کسی را که تصور میکنی میتوانی به زهر کلام سرپنجه ماده وحشی این منزل برانی ، برنجانی ! او خود صاحب منزل است و عزیز دل! پس آرام بیا و بیصدا برو.. ته نوشت :در مقام حرف مهر خاموشی بر لب زدن تیغ را زیر سپر در جنگ پنهان کردن است
۹۶/۰۴/۱۰