برای خوانده نشدن!
شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۶، ۰۵:۱۷ ب.ظ
این آخرین کلامت بود - دوباره برمیگردم ، تا ابد کنارت میمانم ، تا اخر دنیا - نگاه من تا آخرین نقطه بدرقه شد. حتی کنار در که سر برگرداندم تا آخرین پیچ را که رد کردینگاهم بدرقه کرد .. حتی وقتی که ندیدمت ماندم و به آن پیچ زل زدم گویی که احساسم جلوتر از زمان دلم را لرزانده بود .. گویی که میخواستم همانجا فریاد بزنم . نعره بکشم . تا برگردی رفتن ات ابدی بود ، ابدی نماندی اما ابدی رفتی حال بر من خرده مگیر که من ناخواسته بند به پایت زده ام . ناخود آگاه بوده .. ناخواسته بوده دلم را سوزانده اقبال تیره ... از رفتن های بی وداع هراس دارم ... از نادیدن های ابدی میترسم . اینها از بد بینی نیست جان شیرین از ندیدن است! پی نوشت :متن دیگری بود نوشته شد و به دل نشست، ایراد فنی مانع ارسال گردید.... پرید! مثل واژه ها که از ذهنم رها میشوند پر میگیرند...
۹۶/۰۴/۰۳