من مرغ آتشم پرواز خواهم کرد
يكشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۵۳ ب.ظ
زندگی به طرز بیشرمانه ای کوتاه است و در این میان تماشای زوال روح از دیدن زوال جسم هم دهشتناک تر است... گمان مبر که ناله های عاشقانه میخواهم سر دهم ...!! خیر چنین چیزی نیست.میخواهم بنویسم خط صاف را نباید الگوی زندگی قرار داد .. میشود آن را با چیزهای ساده پر کرد که ساده ها سطحی نیستند که عمق دارند و حجم و چقالی زمانی سلطه بیرحمانه طبیعت بر وجود خویش را میپذیری که از کمترین خواسته انسانی ات چشم پوشی کرده باشی... و این اوج یک نیستی در کالبد جان است به وقت رهایی ... آه فاضل عزیز این جمله بندی ات دلم را می رباید که همچون انار خون دل از خویش میخوریم غم پروریم حوصله شرح قصه نیست ... پی نوشت :درون آینه ها در پی چه می گردی؟ بیا ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام ما چه می داند ؟ بیا ز سنگ بپرسیم
زانکه غیر از سنگ کسی حکایت فرجام را نمی داند
همیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است
نگاه کن! نگاه ها همه سنگ و قلب ها همه سنگ
چه سنگبارانی! گیرم گریختی همه عمر کجا پناه بری؟
خانه خدا سنگ است!
به قصه غریبانه ام ببخشایید که من که سنگ صبورم
نه سنگم و نه صبور .دلی که می شود از غصه تنگ، می تِرکَد
چه جای دل؟ که درین خانه سنگ می تِرکَد در آن مقام که خون از گلوی نای چکد
عجب نباشد اگر بغض چنگ، می تِرکَد چنان درنگ به ما چیره شد که سنگ شدیم
دلم از این همه سنگ و درنگ، می تِرکَد
بیا ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام ما چه می داند
از آن که عاقبتِ کارِ جام، با سنگ است
بیا ز سنگ بپرسیم
نه بی گمان همه در زیر سنگ می پوسیم
و نامی از ما بر روی سنگ می ماند
درون آینه ها
در پی چه می گردی...؟!
- فریدون مشیری -
۹۶/۰۲/۲۴
عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش نجوا کرد که: بیدلیل مغرور نشو! اینها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمیآمدند و «علی» را انتخاب میکردند.
معاویه» برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نمازگزاران را ثابت میکند.