و دیگر هیچ ...
يكشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۵۸ ب.ظ
من که در تنگ برای تو تماشا دارم
با چه رویی بنویسم غم دریا دارم؟
دل پر از شوق رهاییست، ولی ممکن نیست
به زبان آورم آن را که تمنا دارم
چیستم؟! خاطرهی زخم فراموش شده
لب اگر باز کنم با تو سخنها دارم
با دلت حسرت هم صحبتیام هست، ولی
سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟
چیزی از عمر نماندهست، ولی می خواهم
خانهای را که فروریخته برپا دارم
- فاضل نظری - ****** کسی را تاب دیدار سرِ زلف پریشان نیست
چـــرا آشفته میخواهی خدایــا خاطر ما را
۹۶/۰۲/۱۷
به به قالب جدید مبارک
چند وقتی بود نمیشد cm گذاشت واست
و در انتها:
دریاب دمی که با طرب میگذرد..