نجوا
يكشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۳۴ ق.ظ
با تمامی امنیتی که از یک سکوت و خلوت میگیرم
اما همین سکوت پایدار و عمیق در زمانی مرا میبلعد و درون خویش هضم میکند تقلایی بی فایده و سقط برای رهایی از این بلعیده
شدن !
در پست پیشین نوشتم لعنت به آن تنهایی که برای بی
رمق کردنش از نواهنگ برنامه های سطحی تلویزیون الهام بگیری تا
رخصت به این ندهد احساس کنی اشیا در سکوت به نجوا و پچ پچ برایت دهن کجی میکنند.
در حال حاضر آن جعبه مسخره و سکوت پر کن هم نیست
و تو مجبوری در این سکوت ، سقوط کنی !
کاغذ های ممنوع برای رد گیری التماس واژه های بی
جان . که تو گویی هر مخاطبی روحش گز گز میشود از احساس این تندی ِاین همه واژه. گفتم که این بلعیده شدن تمام خواهد شد . میدانم
و یقین پیدا کرده ام به آنچه از درونم بر میخیزد اما باز هم این واژه های منند که به التماس
احساسم نگاشته میشوند. تا نقبی زنند به لانه ماری که چنبره زده . باید محیای روبرو شدن بود!
آه نازننیم من دوباره مینویسم و دوباره و دوباره
و دوباره خودم را نوشته هایی میبینم که باز نشت میکند و از شکافهای بی اعتباری و
ناخوشایند به تلخی کلمات چنگ میزند. اما دوباره با صلابتی
همیشگی ، قامت ایستاده به اسفند سلام میکنم.
تو مهربان باش ..
با تمامی سردی و زمهریر نهفته در وجودت ، مهربان باش... اسفند زیبا
پی نوشت :
دیگر نه میل فهمیده شدنم اوج میگیرد و نه حظّی
برای فهماندن مانده و در گیر شوخ طبعی چندش آور زمانه شیطنت های آدمی بودن را مشدد
خواهم نمود.خودم را در آیینه کدر به روشنی و زلالی خواهم دید ..
۹۵/۱۲/۰۱
چه پست دردناک و غمگینی..
مگر تورا نگفتم به 1 فکر کن!!!!!!؟