فصل دیگر
سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۲:۱۲ ب.ظ
شراب تلخ بیاور که وقت شیداییست که آنچه در سر من نیست بیم رسواییست
چه غم که خلق به حسن تو عیب میگیرند همیشه زخم زبان خونبهای زیباییست
اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب که آبشارم و افتادنم تماشاییست
شباهت تو و من هر چه بود ثابت کرد که فصل مشترک عشق و عقل، تنهاییست
کنون اگرچه کویرم، هنوز در سر من صدای پَر زدن مرغهای دریاییستفاضل نظری
۹۵/۱۱/۰۵
همه چیز را..همه غصه ها را رها کن و بخند
به قول دوستی.مشکل ما برایی دیگری خنده دار است