مقالی باخویش
جمعه, ۲۴ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۳۸ ب.ظ
گستره واژگان رو میپسندم به همان اندازه که از بازی با آنها بیزارم. این نیم خط مقدمه حرفم شد که بگم از کسانی که به هر طریق با استفاده ازدایره المعارف ذهنی، هماره مفری برای کم و کاست های اخلاقی خویش دارند، دلخوشی چندانی ندارم. و درست این لحظه هست که پایان امید و اعتماد میشود آستانه بی شکیبی ! لذا دل آرام بر خلاف تندی کلام گاه گاه ،دیر اعتماد و امیدش رو به کاستی میرود و قطع میگردد. که این خود راز صبوری های طولانی مدت من میتواند باشد هرچند نمیتوان هنر به حسابش آورد چرا که گاهی ناگزیر از صبری ! البته این ناگزیری را ذخیره کرده ام برا ی گرو کشی از خدایم ... از آنجایی که برای خدا دوستو بنده مقبول و مورد اعتمادی نیستم !باشد که در وقت اضافی او نیز از سر تفقد و مهر چشم بپوشد و گاه گاه بر موضع صبوری خود در برابر من بماند....پانگار:فرشته های نجات الزاما دو بال ندارند . گاهی یک تماس سحر گاه نابهنگام از یک عزیز آلارم نجات میشود !ته نوشت :دغدغه ها و نگرانی ها مدتی هست که پراکنده نویسم کرده اند. هرچند مینویسم اما نه مثل سابق ... گاهی دلشوره ها جرعه تمرکزت را میگیرند و مینوشند و بالا هم می آورند و تو می مانی و یک بهت عمیق .. اما زیاد هم خوشحال نباشید ... کما فی السابق بر میگردم... با این نسیم ها نمی لرزم... --------------------------------------------------------------------سفارش همسایه گرام -
۹۵/۱۰/۲۴