از این بی پروایی
يكشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۰۹ ق.ظ
برخی چیزها در زندگی هست که حتی نباید بوسید
بلکه چشم بست و کنار گذاشت . من به شخصه با پیرامون خویش و با محیط نامنظم درونی و بیرونی
بگو مگو های ساکت و بی واژه زیادی دارم شنیدن حس محترمی هست
البته اگر دو طرفه باشد . از هر چیزی که اسم یک طرفه میگیرد بدم می آید . از خیابانش
بگیر تا رابطه اش . از احترامش بگیر تا عمل کردن به موعظه های طولانی اش .و حتی خوب شنیدن
و خوب گوش دادنش ! که مهمترین بخش زندگی های مشترک محسوب میشود .که دیگر نباید
خود را به هر بهانه ای تلف کرد شرایط نامتعارف و
غیر منتظره هم همیشه در کمینگه عمر نشسته اند و مترصد بهانه اما یاد گرفتم که دیگر
کنترل کنم. گاهی به تندی
گاهی به سکوت و گاهی هم به رفتن های بی هوا و بی پروا ...نباید نشست و غصه
تنهایی ها را خورد . اگر هم کسی درک نکرد عمق درد و تنهایی ات را اصلا مهم نیست .
باید که در اوج غرور برخاست و با صلابت دوباره قدم برداشت .
ممنونم از
نازنینی که بهم گفت . همیشه از دیروزت قوی تر باش !
پی نوشت : این هم پستی برای دوست ارجمند که فرمودن حسرت یک پست شاد و بی غم، از شما به دلمان ماند .
۹۵/۱۰/۱۲
با این موافقم که نبایست خود را به هر بهانه ای تلف کرد...
ولی گاهی رفتن فقط به مثابه یک مسکن موقت است از برای آدمی... و ماندن نیز به هیچ دردی نمیخورد به جز اینکه در درد غوطه ور باشی...
گاهی آدمی نمیداند که چه باید کند... همین.