نقوش زیبای ...
جمعه, ۳ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۴۸ ب.ظ
میدانی این روزها به چه می اندیشم ؟اینکه ما میتوانیم صد هزاران بازوی آغوش سهل و ممتنع داشته باشیم . این روزها هرچه مقاومت در برابرم بیشتر میشود هارتر میشوم با هیچ چیز دیگری جز چنگ و دندان از دل زمین تا پوسته آسمان در جهنمی نه چندان بی رحم خشمم را خالی نمیکنم .و عبوری سرد ...بر این باور رسیده ام زندگی تک تک ما در نگاهی کلی و نخست و با درنظر گرفتن خطوط خطی و برجسته آن ، یک تراژدی حقیقی هست .اما وقتی این نگاه کلی را به اجزا بخش میکنی حالت کمیک و طنز به خود میگیرد .هر روز برای خویش دغدغه تازه ، کار نو ، زندگی و شروع دیگر است ... در هر لحظه فریب و اغفالی دیگر دارد . و در هر دقیقه میل و هراسی متفاوت تر و در هر ثانیه اشک و لبخندی نو ... چون زندگی در مدت حیات ما شکنجه را با خنده کامل میکند . و تقدیر ، همه رنج های تراژیک را وارد زندگی ما میکند . اما این کار را نه به این دلیل که ما پژمرده باشیم بلکه تقدیر در ماهرانه ترین شکل ممکن خویش آدمی را در سطح جزءیات زندگی در نقش یک دلقک حرفه ای فرو میبرد !
۹۵/۱۰/۰۳