شورستان
چهارشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۱۵ ق.ظ
جایی که ما آدمها ایستاده ایم ، زمان در آن نقطه به ریشخند مینگرد !وما هماره ایستاده ایم این زمان لنگ لنگان عبور کند و مدام گوشه ها وزوایای زندگی را در حسرتی جانکاه فرو برد .شبیه کوره راهی هستیم بی نهایت ... یک گره کور که حتی به دستِ پوچی هم گشوده نمی شود ! و چه مضحک و تلخ !نه! اشتباه نکن !! اینهایی که مینویسم ضجه نیست . آه و ناله هم نیست . صرفا گرداب واژگان یک ذهن چپ و بیقرار است در تلاطم یک مخدوشاتی برخاسته از نیازی که سالها درون تک تک ما دفن شده و برانگیخته میشود گاهی . چونان حجم از ماده ای بی ارزش و لزج که مدام درون آن خویش را به هر شکلی در آورده ایم تا شاید انعطاف آرام روح را بجوییم .. و حال آنکه در گذر زمان دانسته ایم فقط ریخته شدیم و چه دردناک وقتی که به یقین می رسیم که هیچکدام هویت ذاتی ما نبوده و در گوشه ای از تاریک خاه ضمیر مبهوت به این هجو پازل گونه لعنتی مینگریم.به این زن ! به این مادر ! به این دختر فردا به این فرو رختن ها و دوباره برخاستن ها ... آآآآآآآآآآآآآآآآی خدای من ! تو بگو آرمانشهر امن و متعادل من کجاست ؟!! تو بگو پی نوشت : ما عشق را در رویای زیستن اصرار میکنیم . شمشیر بر گردن محکوم بگذار و آخرین ضربه را محکم بزن !پی نوشت :ما اثبات انسانیت را در شایعه عدالت قاضیان جستجو میکنیم . تفنگت را بردار و آخرین گلوله را بی واهمه رها کن !***جان شیرین ! در چشمان کودکانه و معصوم توست که اوج میگیرم . نوای زیبای سرانگشتت دلم را به اعوجاج کرنش وا داشت .و آن چشمان ساکت پر سخن، لبخند تلخ زندگی را عمیق تر کوبید بر کنج صورتم. در آستانه ظلمت ، به سیاهی چشمانت فرو میشوم. وه !!! که چه تنهایی ژرف و بیکرانی !
۹۵/۰۹/۲۴
اگر این سطح پر از آدمهاست
پس چرا این همه دل ها تنهاســـت...!
بیخودی میگویند هیچ کس تنها نیست
چه کسی تنها نیست؟!
همــــه از هم دورند...