قمر است و دردِ نیش
سه شنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۳۰ ب.ظ
آنقدر میفهمیم که وقت پایان ، روح خویش را مچاله می یابیم در تکه تکه های زمان ...نوایی در ذهن ساخته میشود و کوشش میکند به جمله مبدل شود و چون تراژدیسروده میشود از تنهایی های ژرف و عمیق از حزن و اندوه درونی از آن غم هایی کهگلو را به شدت می فشارد و در رویای آبستن بی زمان سقط میشود . از پرسش هایبی پاسخ ابدی و از ریسمانهایی که بند میشود به دست ها که مکرر تلخ و شیرین میشوددر نوستالژی روح آری چنین خلق میشویم به فریاد تا سکوت، به شکل آوای نیم ساخته !پی نوشت 1 : چنین فهمیدم که زمان گاهی اینده را هم می دزدد!پا نوشت : آآآی زندگی ! دلم برایت می سوزد که در این ذهن کاهل و عاصی کوشش میکنی برایخویش معنا و مفهومی بیابی و در این بین ما هستیم که سخت جانی مضحکی را به نمایش میگذاریم. و بدون اگاهی از حضورت تعارف مضحک تر از بودنی را برای اثبات بودنهایت در یک نیستِ سرگردان به لبخند دروغینی پنهان می شویم ! ته نشین کلام :سقوط و پرواز تفاوت چندانی باهم ندارند اما به من بگو که ما نزولیم یا صعود ؟
۹۵/۰۸/۱۸
خواهید فهمید چه شناس کمی برای
تغییر داد دیگران دارید
/ جهان اسلام را تعریف کنید !
به یک میلیارد و نیم
دوست و برادر و خواهر که
به خون هم تشنه اند
جهان اسلام گفته می شود !
صدای اعتراض /