پاییزانه های کژدم
جمعه, ۷ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۵۵ ب.ظ
سخن گفتن دشوار است . و من این را بعد بیرون آمدن از پیله سکوت چند ساله درک کردم . دشوار و سخت است چرا که مجبور می شوی به دنبال ان بیشمار سو تفاهم های پیش آمده را توضیح دهی ... نوشتن اما جان واژه است و روح کلام .. بی واسطه و علت !شاید به همین دلیل است که هرکسی که مرا میبند چه در کلام صریح و چه در نگاهی گویا می گوید تو را چه میشود ؟ انگار حال و هوای دیگری داری . و اینکه میگویند عجیب شده ام. مرموز و... نمیدانماما انچه میبینم همان دل آرام است با همان امضا چند سال پیش و همان احساس های نوستالژیک گذشتههمان لبخند و پوزخند ها و .... باز هم نمیدانم و تنها انچه احساس میکنم اندکی گنگی و منگی ست .اما شادم با صدای تند رودی که در گوشم طنین دارد .اینکه سنگ رودخانه را به صورت نزدیک میکنم و میبویمشان . با آنها سخن می گویم و میبوسمشانوعده زیبارتین جامه از رنگ و روغن را در دل سنگی شان حک میکنم انچه میبینم بخار متراکم لبوهای داغ کنار خیابان است در یک بعد اططهر بارانی و هوس خوردن باقالی فلفلی در گوشه ای پارک خزان زده و آنچه که همچون گذشته به من لذت زندگی میبخشد نم نم های باران بروی گونه ها و پر شدن اتاقم از عطر پاپکورن رو اجاقی پاییز با تمام خصلت های خاص و رنگهای بدیع و زیبا و خوردنی های مخصوص به خود، آمدنش را خبر داده و من مست عطر حضورش هرچند که هیچوقت پاییز را نمی پسندم . اما می اندیشم که نسبت به فصل های دیگر ذائقه منحصر بفردی دارد .گویی مرزی ست میان گرما و سرما که متمایز میکند طبع ها را از هم ! پاییز خدا را به گونه و رنگی دیگر میپرستد و بی تاب و بی قرار در میان برگهای ریزان تاب میخورد ! پا نوشت : فصل ها به یک باره تغییر نمیکنند و آدمها نیز هم ! آرام و آرام سرد میشود .. دلها .. دستها ... بوسه ها .. کلامها بودنها و حضور ها ... و آرام آرام تقلای ماندن ، بودن و ساختن و حفظ کردن و مبارزه و داشتن را بیهوده می یابد آدمها آرام آرام و قدم به قدم جاده های یک طرفه را میشناسند و بهت زده میشوند . و آنی و حیران عقب گرد میکنندآدمها غرور نابجا را میشناسند و دست از تقلای داشتن و ماندن بر میدارند .
۹۵/۰۸/۰۷