یاد واره ها
چهارشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۱۶ ق.ظ
جهان در لحظه ای که لحظه را می سازد خود نیز شکل میگیرد . جهان من ! و آنچه در اطرافخویش لمسش میکنم. دمی که میکشی وآنی که میگذرد و این جانی که چونان گلوله ای درهیبت باد پر شکوه و جلال نیست میشود .دلم میسوزد برای تو که نمیفهمی ام ... دلم میسوزد برای خودم که نمیفهمندم .. اما درون خیش به قیاس لحظه شروع نو می اندیشم و ترازوییکه در بی وزنی سبک و سنگین میشود .. دیدگانم را ورایی تازه میبخشم تا در فروزش یک نوربه تجلی حقیقت برسم .اما آهسته وآرام در غبار تیره فام یک دوندگی سرد به ملاقات اضداد می رسم ! و وسعت فرسنگ فرسنگ فاصله و پیوسته جریانهایی که تورا مسخ خواهد نمود. پانگار :درسته ! ساده نویسی یک نبوغ هست ... خوش بحال شما ..****شاید نسیم صبا بوزد ! مگر حدیث وفا گویم !
۹۵/۰۸/۰۵
بیخیال باو.....زندگی هنوزم خوشگلیاشو داره
الان میگی قشنگیشو ندیدم..
زندگی سخت هست ولی سخت نگیر
دنیا و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برایی هیچ به هیچ مپیچ(مولانا)
هرچی سخت تر بگیری سخت تر میشه
زندگی رو ازش لذت ببر و لذت بردن آفرین هایی آنچنانی نیست حتی تصور و خیال پردازی هم میتواند لذت بخش باشد
دوزخ از تیرگی بخت درون تو باشد..
گَر درون تیره نباشد همه دنیاست بهشت.
روزگاری بخودم خیلی سخت میگرفتم مثل برق و باد رفت..
خوش گرفتم رفت..چون میگذرد غمی نیست..پس بیخیال غم و غصه و آدم هایی نفهم.که همه جا هستند.