واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

عاشقانه هایم و صمیمانه تـرین نوشتـه هـایم آنهایی هست کــه بـرای هیچکس مینویسم و سخنی از حقیقت سرشار است که هیچ مصلحتی آن را ایجاب نمی کندو اینها همان حرف هایی است که هر کسی برای نــگفتن دارد.حرفــهایی که پاره های بودن آدمی اند...اینـان هماره درجستجوی مخاطب خویشند،اگر یافتند، یافته می شوند.نوشته هایم همانانی هستند که گاه به لبخند وامیدارند و گاه به اشک.. ضرباهنگ کلماتی و واژه هایی که میلغزندو میرقصند از قلب تا قلم!دغدغه نوشتن قلمم را میخراشد اما نوشتن دغدغه ها روحم را .. اینجا فقط طالب آرامش و سکونم از نوع زلال!
___________________________
اگر میخواهی مرا بشناسی ، بشناس!
من خیلی آسانم ، آنقدر آسان که.....

با غزلیات مولانا ، عاشقی میکنم.
با شعرهای شاملو ، زندگی میکنم.
با سمفونی های انیو موریکونه ، بغض میکنم.
با نقاشی های ونسان ونگوگ ، تخیل میکنم.
با شاهکارهای آل پاچینو ، تعمق میکنم.
با کتاب های آلبر کامو ، دنیا را تحمل میکنم.
و با لبخند خدا بر پیکره ِ نحیف ِ انسانی ام،میمیرم ، تمام میشوم و پایان را آغاز میکنم.

کلاسه تحریرات
بایگانی تحریرات
مرقومات ماضیه
صاحب قلم

آخرین گولدن زندگی !

شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۱۲ ب.ظ
آنچه از همه مهم تر است نیروی اراده است . کافی است به خاطر می آورم هفت ماه پیش در رولت تن برگ قبل از آنکه پاک ببازم و مفلس شوم ٬ چه بلایی به سرم آمد . اوه . این یک عزم جالب توجه بود : من همه چیز را از دست داده بودم ... همه چیز را ... در حالی که از قمار خانه بیرون می آمدم در جیب جلیقه ام فقط یک گولدن باقی مانده بود : پیش خود گفتم « پس می توانم ناهاری صرف کنم ؟ » ولی وقتی که صد قدم جلوتر رفتم تصمیمم را عوض کردم و به قمار خانه برگشتم و یک گولدن را روی مانک گذاشتم ( در آن موقع نوبت مانک بود ) راستی که وقتی شخص تنها در یک مملکت غریب ٬ دور از خانه و دوستانش در حالی که نمی داند آن روز چه خواهد خورد ٬ احساس واقعا عجیبی به او دست می دهد وقتی که آخرین گولدن خود را به قمار بگذارد ! من بردم و بیست دقیقه بعد با ۱۷۰ گولدن قمارخانه را ترک کردم . این یک حقیقت است ! می بینید گاهی آخرین گولدن معنایی ممکن است داشته باشد ! اگر در آن آخرین لحظه من جرأتم را از دست می دادم و در تصمیم گرفتن عاجز مانده بودم چه میشد ...قمار باز  -  داستایوسکی  ...پانوشت1 : برخی آهنگ های دلخواه را بلند بلندبرای خودتان بخوانید پانوشت 2 : باده غمگینان خورند و ما ز می خوش دل تریم / رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش « مولانا »بهتر از این ؟
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۰۷
delaram **

نظرات  (۵)

درود بانو

جالب بود.

اراده را همه دارند.اما اراده خالص را چ؟

تامل بفرمائید.. ..
پاسخ:
: دری بروی جنگل و دری دیگر به روی صنوبر ها ... پنجره پشت به آفتاب و شاعران به صلیب کشیده شده ... همه عمر تصویر گنگ دیده ام ... چون به اراده که رسم زلالی قلم را بستایم که شعری ست تک هجایی ... آینه محدبی ست به سمت مرگ ... بلی گرامی .. اراده را داریم اما غلظت اش را نسنجیده ایم.. و چه سنجیده تلنگری
درود

از رویی کنجکاوی و البت کثرت فراغت

و.. .. تمامی مطالب هر سه وبلاگ شما رو مطالعه کردم.

+بعضی کامل بعضی دست و پا شکسته

اما از همان تایپک یا سرتیتر میشد کل ماجرا را فهمید..

ایهام ها استعاره هایی گنگ که در عمق احساس یه شخص نهفته است.

شخصی زخمی.بنظرم سال هایی دورتر سال هایی سختی بودند برایتان و حتی تا همین لحضه همراه و هم پایی شماست.

فلسفی بودن و با دیدگاهی دیگر نگاه بر عرصه هستی کردن شما بسیار جالب و تامل بر انگیز است و شباهتی در حال شما با گذشته ای خود.

اما هرچه عمیق تر فرو برویی نفس کشیدن سخت تر میشود دوست خوب!

روز ها می آیند و می روند یا با آنها همراه میشویم یا در گوشه ای.. و یا..

و این یا ها مسیر زندگی ما و همه افرادی که با ما در تامل هستند را تحت تاثیر قرار میدهند.(پستی که در خصوص انرژی ها داشتید)

توجه به صدایی جیرجیرک ها کاریست بسیار زیبا..بسیار انسان دوستانه و بسیار بسیار بسیار احساسی و زیبا از هر نوعی..پر از ایهام.. .. پُر.

اما دیگران چ!! نمیفهمند.

بر رویی آن احساس قشنگ محتوایی باطری ماشین کهنه یشان را میریزند.

دیوار نماد نوشته هایی شماست.

به قول یک دوست.همه ای دنیا چهار دیواری عسد.

در هر سه وبلاگ شما همه نوع مطلبی وجود دارد.

فلسفی.تامل فروبنده.احساسی.شعر و شاعری.

مثنوی و معنوی و عنصری.درد دل هایی نهفته در عمق کلمات.همه چیز هست.

اما. یک چیز خیلیییییی خیلیییییی کم هست یا شاید هم نیست..

شادی.شاد بودن.

خواندن وبلاگ و نوشته هایی شما دایما این جمله را در ذهن من تداعی میکند.

(انسان فلسفی که دست بسته در زیر چرخ تکنولوژی منتظر مرگ است)

شما روح بزرگی دارید که درگیر شده است.درگیر مسایلی شاید بزرگ.

روح خود را آزاد کن بانو.

بگذار کشتی خیالت برود..

از گذشته جدا شو

جمله ای من تقدیم شما

از گذشته عبرت بگیریم.در حال زندگی کنیم.و با تجربیات گذشته آینده را بسازیم.

به قول حضرت خیام:

هرگز غم دو روز مرا یآد نگشت..

روزی که نیامده است
روزی که گذشت


در آخر.قصد بی ادبی یا جسارت نداشته ام.

گاهی به جایی کوبیدن خود به دیوار برایی تخریب کردنش.

به ایست. و خوب تر نگاهش کن.


بدرود.
پاسخ:
: درود بر شما بزرگوار تازه آشنا ... بی اندازه سپاس از وقتی که برای خواندن نوشته های الکن و دست پا شکسته دل آرام گذاشته اید... بلی شوربختانه خود نیز واقفم که هرچه کوشش میکنم ریتم قلم رو کمی به سمت شعف و شادی بچرخانم تراوشات ذهنی و درونی ام حزن را میچکاند بر روح قلم.. و این ممکن است مخاطبینم رو نیز بیازارد... ایهامات سخت و پیچیده که اکثر خوانندگانم معترض هم هستند.. اینها دلیلی بر خودنمایی و ابراز وجودم نبوده اند که تنها ذهنیات روحی نسبتا آشفته را در بر گرفته ... شاید به این علت که در محاورات و روابط اجتماعی به گونه ای دیگر اهتمام سخت و تمام داشته ام که فردی پر انرژی و بشاش و شاد جلوه کنم .. کسی که هرگز مکنونات درونی اش را برای دیگری که رو در رویش می ایستد نمی گشاید و این انرژی مضاعفی میطلبد و دل آرامی که مدام تحلیل میرود و می آید اینجا تا آنچه بر زبان جانش نرانده به دوش قلم بسپارد .. بی ادبی نبود و نیست ... جرات مخاطبی بی ریاست ... پاراگراف آخرتان را به روح دیده میگذارم. بودنتون و نگرش و نقد و نظراتتون رو سپاس ...
☯دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:

��ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ
ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!

��ﮐﯿﻨﻪ
ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!

ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،
ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

نقص یا کمبود زیبایی در چهره یک فرد را #اخلاق خوب تکمیل میکند...
اما کمبود یا نبود اخلاق را، هیچ چهره ی زیبایی نمی تواند تکمیل کند...
پایه و بنای شخصیت انسان ها بر کردارشان میباشد، و زیباترین شخصیت ها متعلق به خوش اخلاق ترین انسان هاست
پاسخ:
: زیبا و پر مفهوم ...

ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺍﺯ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﯾﮏ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺑﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ!
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﮑﺮﺍﺭ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﻧﮑﺎﺭ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﮑﺮﺍﺭِ ﺍﻧﮑﺎﺭِﻫﻤﯿﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ!
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻮﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﮐﻨﺎﺭِ ﺳﻮﺧﺘﻦِ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ!
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﺎﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺑﺎﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﺎﺧﺘﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺧﺘﻦِ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ!
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﺣﺴﺎﺱ میﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﯾﮏ ﭘﺮﻭﺍﺯِ ﺑﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ
ﻭﺍﺳﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭِ ﺍﻧﮑﺎﺭِ ﺩﻝِ ﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ...!
پاسخ:
: رد و تایید ... ضد و نقیض .. مکمل و سازنده .... و سپاس از شما
عجب گزینشیی... دست مریزاد. قمارباز عالیه. عمیق. مثلِ قلب و ذهنِ داستایوسکیِ بزرگ و دردمند.
اگه درست یادم باشه این قسمت، از انتهای کتابه.
پاسخ:
: ایول به حافظه ای که قوی باشه ... ممنونم اقا مجید .. کم پیدا شدین البته ..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">