گلایل زخمی ...
چهارشنبه, ۲ دی ۱۳۹۴، ۰۲:۵۵ ب.ظ
با پنجره بخواب ای سنگ جان من
من روی یال تو که یله شده بر ﺁسمان خط میکشم
با من تراوش روزانه ایست که در نبود تو تکرار میشود
تقصیر خواب نیست تقدیر ما تصادفیست که به هیچ نمی ارزد
هیچ چیزت را به من نگو
بگذار گمان گندم نگاهت در ذهن لهجه دار من با شک به هستی اجین شود
اینجا که شعر هیچ غلطی نمیکند
من هم که مست کدام شعور ؟
ما همه چیز را در مبال خانه جا گذاشته ایم
اطرافمان مشتی خزنده که راه به راه پوست می اندازند و حقارت خود را با تصور
تخریب ما زنده می کنند
اینجا کسی نمانده که حتی شکایتی کند
اصن من بد
هیچکس بزرگ نیست
هیچ چیز عمیق نیست
هیچکدام ما مهم نیستیم دیگر
تنها سکوت سطحی خاک گرفته ی حجم این کتاب هاست که زنده است
زمان دروغ میگوید
تاریخ زنده نیست
ﺁرام نعره بزن
انگار نه انگار که نیستی دیگر ...شعر : شاهین
۹۴/۱۰/۰۲